*بسم الله الرحمن الرحیم *

شرح دروس معرفت نفس 

استاد صمدی آملی

***********************


 هر کس بهشت می خواهد، وزنی دارد و وزنِ او بهشت است. 


 هر کس جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِها الاَنهار بخواهد وزن دارد و وزنش معلوم است و وزنِ او همان جَنّات تَجری مِن تَحتِها الاَنهار است! 


 اما هر کسی دل به خدا وابسته است، چون خدا بی مقدار و غیرمتناهی است، چون حقِ صمدی است، این دلبسته شده و این دلداده هم جاهلِ بی مقدار می شود، چون مقدارش به حساب در نمی آید! وَ ما یَعلمُ جُنُودُ رَبِّکَ اِلّا هُو». چرا به حساب در نمی آید؟ برای اینکه می گوید من (حضرت آقا)، کلیددار را دارم و آن کس که دست به این کار و آن کار می زند آن کس، کلید را دارد. 


 لذا جناب سیدالشهداء (کأنّه زبان حال حضرت در کربلا هست) می فرماید که:


 الهی به عارف مقام کُن داده ای و گفتی هر چه می خواهی کُنی کُن! اما من چکار دارم که به من دست دادی که بگویم اینهمه جمعیت بمیرند؛ آنها هم درجا بمیرند، یا هیچ کس به خیمه های ما حمله نکند و هیچ کس حمله نکند! تمام اسب ها بمیرند و همه مردند! خیر چرا اینکار را بکنم؟ و اما با این جاهلِ بی مقدار هر چه تو خواهی کنی کن، که او کلید دارد و من کلیددار! حرف باید پیاده شود.


 خوب، آن خسّت نفس، بط است، آن جوشش شهوت در امورِ گوناگونِ نفس، دیک و به زخارف دنیا دل بستن، طاووس است و


چو نسری کرکسِ مردار خواری            

ببین اندر نهادِ خود چه داری؟ 


با بیرون دعوا نداشته باش. هر چه دعوا داری با خودت داری و همین اوصافِ_نفسانی برای انسان تجلی می کند.


 بعد پیغمبر اکرم می فرماید: ده گروه از اُمّتِ من می آیند بعضی به شکل خوکند، بعضی به صورت میمون اند، بعضی به صورت خرس هستند و حیواناتِ درنده و . ، و تک تک به صورتِ انسان هستند که آن صورتِ انسانیِ کسی است که حیاتِ انسانی یافته است.


 خروج از عادت یک چنین لطایفی را دارد، یک چنین حقایقی را دارد.


بکش این چهار مرغ بی ادب را                   

 که تا یابی حیاتِ بوالعجب را


 اگر این چهار خصلتِ حیوانیِ درون را کشتی حیاتِ الهیِ تو تجلّی می یابد.


عزیزِ من حیات تو الهی است                      

که عقل و نقل دو عدلِ گواهی است

____________________

samad1001@

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها