samad1001.com



بسمک یا نور

*********

حضرت علامه حسن زاده آملی:

آنها ک در دریای منور وحدت غرقند، ب هر طرف رو می کنند:

{ فأینما تُوَلّوا فَثَمَّ وجهُ الله }

و 

{ أللهُ نورُ السّماوات وَ الأرض }

مشاهده می کنند ک همه ی انواع ادراک نیز ب همین نور » است؛

زیرا علم ب نور، 

و نور ب وجود برگشت می کند ک وجود، فوق مقوله است.


بسمک یا مُلَقِّن

************

حضرت علامه حسن زاده آملی فرمودند:

عوالم در طول همند.

معانی هم در طول هم اند و در هر مرتبه برای خود حکمی دارد.

پس اقامه ی دلیل برای مستعدین است وگرنه از دلیل، جز خفا و پنهانی حقایق بر نمی آید.

آن ب کشف و مکاشفات گرفتن حال دیگری دارد ک آن، اصل است.

در نظر بگیرید حال جناب رسول صلوات الله و سلامه علیه و آله در تلقی قرآن را.

آن وقتی ک ناموس الهی یعنی جبرئیل در کوه احد نازل شد، حضرت دید قاف عین و شرق و غرب ملک و ملکوت را فرا گرفته؛

در آن حال، یک نفر درس نخوانده و ب مکتب نرفته، و قلم ب دست نگرفته تا یک سطر بنویسد، چگونه ب یکبارگی قرآن را ک علم ماکان و مای است فرا می گیرد و { إنّا أنزلناه فی لیلة القدر} در شأن بنیه ی محمدیه و شرح صدر ه صادق می آید ک اگر همه ی علمای عالم و دانشمندان اولین و آخرین و همه ی نوابغ اعصار را در یک مکانی جمع کنید و پیامبر در بین آنها حاضر شود صادق آید ک گفته شود:

{ هُوَ الّذی بعَثَ فی الأمّییّن رسولاً } 

و می بینید اینها همه ک ب آستان قرآن می رسند، اظهار عجز می کنند؛ و زانو می زنند. همه ی منطق خوانده ها، و همه ی صاحبان براهین و فنون علمی از ابن سینا ها، فارابی ها، ملاصدراها، ابن عربی ها و. در مقابل این شخصیت عظمای وجودی خاتم، خاضعند.

پس معلوم است ک برهان، تسلیم کشف و شهود است ک با برهان بودن، با پای چوبین راه رفتن است ولی با کشف و شهود و حضور عندالّلهی ب یکبارگی همه اسرار قرآنی را تلقی کردن است.


بسمک یا خبیر

***********

حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمایند:

دعوا و نزاعی با عقل و فیلسوف و فلسفه نداریم، و این ک عرفا، عقول جزئیه را نکوهش می کنند، نه این ک صغری و کبری و برهان، نامطلوب باشد؟ بلکه سخن این است ک در این حد توقف نکنید ک بالاتری هم هست و بالاترها هم وجود دارد.


بسمک یا قائم

***********

حضرت علامه حسن زاده آملی  می فرمایند:

یوم، در اصطلاح این طائفه (عرفا) ب معنای قیام انسان است ک تا انسان قیام نکند، قائم نشود. ملکوت عالم برایش مکشوف نمی شود و مشهود نمی گردد.

در دیدن چشم تعجب نیست؛ زیرا خداوند چشم را برای دیدن آفریده است؛ لذا اگر نمی بیند جای تعجب است. پس باید معالجه شود. وگرنه چشمی ک می بیند، هرچه تیزبین تر شود بهتر است. پس دیدن، روی اصل است. و انسان آن است ک بصیرت داشته باشد. اما مردم بر این روش اند و نسبت ب کسی ک حالات و مکاشفات و کراماتی دارد تعجب می کنند؛ مثلاً از کسی ک إخبار ب غیب کند و تصرفی نماید در تعجب هستند؛ در حالی ک اینها تعجب ندارد، بلکه در آن کس ک این حالات را ندارد باید تعجب کرد ک چرا بیمار شد؟ 

اگر در انسانی این اصل، مذکور باشد و بصیرت داشته باشد قیامت او قیام کرده است ک در فارسی این قیامت را رستاخیز» گویند و غیر از این باشد، حرکت او حیوانی است و برای آن رستاخیز ک قیامت قیام کرد، تعبیر ب یوم » می شود؛ یعنی برای او روز و ظهور است.


بسمک یا مفصِّل

************

تصاویر زیر، تلخیص نموداری فصل اول شرح مصباح الانس  حضرت علامه حسن زاده آملی روحی فداه است ک  جهت فهم بهتر و تثبیت بیشتر مطالب، آماده شده و جهت استفاده ی علاقمندان و شیفتگان و طالبان در این وبلاگ گنجانده می شود.



بسمک یا مدبّر

***********

 حضرت علامه حسن زاده آملی ، در مقدمه ی شرح فصوص قیصری می فرمایند:

خسوف ماه در وقتی است ک باید ماه تمام باشد، لذا خسوف معمولاً اواخر شب سیزده و تمام شب چهارده و اوایل شب پانزده است ک ظل می گیرد و غیر از این شب ها خسوف ماه راه ندارد؛ چون در غیر این سه شب، مقابله نیست؛ یعنی حیلولة الأرض بین الشمس و القمر صورت نمی گیرد. پس ماه وقتی تمام شد در ظلّ ارض می افتد و از گرفتن نور خورشید باز می ماند. 


بسمک یا خیر معروفٍ عُرِف

*******************

 حضرت علامه حسن زاده آملی ، در شرح کتاب مصباح الانس، ذیل عبارت :

" فَمِنَ النّاس من قبل مطلقاً - عَرِفَ أو لم یَعرف - وَ هُم کافَّةُ أهل الإسلام و منهم مَن أنکَرَ مُطلقاً وَ هم أهل الکفر و یَقرَبُ منهم أهل الطّغیان و إن کانوا مِن وَجهٍ مُستَیقِنین. "

فرمودند:

اصحاب معارف اصطلاح کلامی و تفسیری ک پیشتر ب عرض رساندیم، و در حاشیه کشف المراد صفحه ی 589 آوردیم، ب عرض رساندیم ک در باب نبوت، کتب کلامی، تفسیری، اینها در باب نبوت می بینید ک اصحاب معارف تمکین نکرده اند. اصحاب معارف ک باید تمکین کنند.

در ضمن آیه ی 103 سوره بقره:

{ وَ لَو أنَّهُم آمنوا وَ اتّقوا لَمَثوبةً مِن عند اللهِ خیرٌ لو کانوا یَعلَمون }

 و تفسیر مجمع را ک باز می فرمایید می بینید ک جناب طبرسی می فرماید: 

{ وَ لَو أنَّهُم آمنوا وَ اتّقوا لَمَثوبةً مِن عند اللهِ خیرٌ لو کانوا یَعلَمون }؛ وَ فی هذه الآیة دلالةٌ علی بطلان قول أصحاب معارف. این اصحاب معارف کی اند؟ اصطلاحاً.

اینها کسانی بودند ک منکر مبدأ و معاد نیستند، مثل آن کفار مطلق نیستند؛ مُستَیقِن هستند ب وجهٍ. 

می گویند:

مبدأ و معاد حق است اما بر معرفت خودشان متکی اند. می گویند انبیا برای ما نیامده اند، برای عامه ی مردم آمده اند. ما مگر نمی گوییم ی بد است؟ ما مگر نمی دانیم کارهای زشت، بد است؟ ما مگر نمی دانیم احسان خوب است؟ جود، خوب است؛ علم خوب است؛ آنچه را ک پیغمبران می خواهند بفرمایند غیر از این است ک عقل حکم می کند ب حُسن و ب قُبحش؟ و ما عاقلیم و عقل ما آنچه ک حَسَن است ب حُسنش حکم می کند، آنچه ک قبیح است ب قُبحش حکم می کند، ما احتیاجی ب انبیا نداریم؛ انبیا برای غیر ما آمده اند. ک این معرفت را ندارند.

اینها همه در حکم همان " مَن أنکَرَ مُطلَقاً وَ هُم أهل الکفر " اینها هم اهل کفرند. اگر چه سرکشی کرده اند، اهل طغیان اند؛ از انبیا سرکشی کردند و ب وجهی مستیقن اند؛ ب مبدأ و معاد اعتقاد دارند اما اینطور نیست ک عقولشان کافی بوده باشد. 

بشر، هرچه هم ک باشد، نوابغ هم باشند؛ شیخ الرّئیس ها باشند؛ فارابی ها باشند؛ خواجه طوسی ها باشند؛ شیخ بهائی ها باشند؛ میردامادها باشند؛ ارسطوها باشند (خود ارسطو - حدیث دارد که - پیغمبر بود )؛ بالاخره هر بزرگی ک دون مقام پیغمبران هست و مبعوث من عند الله نیست؛ او پیغمبر می خواهد. حالا عقلش در هر حدی هست می داند خیلی از چیزها راست هست؛ عقل مردم خیلی از خوبیها را می فهمد، اما اینچنین نیست ک ب کنه همه ی تکالیف پی ببرد، و آگاه بوده باشد.

بشر، امت، هادی می خواهند؛ پیغمبر می خواهند. 

اصحاب معارف، ولو از یک جهتی مستیقن اند، اما باز طاغی اند؛ سرکش اند؛ ب اشتباه رفته اند. لذا جناب طبرسی در ضمن این آیه ک عرض کردیم، در تفاسیر دیگر در کتب کلامی در ردّ اصحاب معارف فرمایش دارد.

************************************

پیاده شده از فایل صوتی


بسمک یا مطهِّر

************

 حضرت علامه حسن زاده آملی  می فرمایند:

طایفه ی اهل تحقیق گویند:

تا طهارت حاصل نشد، چیزی ب شما نمی دهند. مطابق درجات طهارتتان می دهند. طهارت را هم مراتب است از طهارت لباس، طهارت بدن، ک این را فقه جعفری متکفل بیان آن است؛ و طهارت باطن از خیال و وهم؛ و قلب و روح و طهارت سرّ و حصّه ی وجودی و طهارت انسانی ک ب وقتش عرض می شود.

 تا کشیک نفس نکشید و پاسبان حرم دل نباشید؛ در گفتار و دیدارتان با خلق و . طهارت حاصل نشود، چیزی نمی دهند

  نورانیّت و طهارت است ک این حقایق را مکشوف می کند.

با طهارت این اسمای الهی را ب انسان می دهند ک انسان از این اسماء اسرار را می گیرد و هریک از این اسماء را ب نحو جدا و ب نحو جمعی تجلیات خاص است.


حضرت علامه حسن زاده آملی:

عزیزان من

مراقب خودتان باشید.

هرگاه در عالم قلبتان و در سرّ و حقیقتتان هر اسمی مطابق اوضاع و احوالتان در هر وقتی و طوری تجلی خاصی پیدا کرد، همان وقتی ک تجلی کرد همان اسم را بگیرید و دنبال کنید و بگذارید ک سلطان آن اسم در سرّ شما پیاده شود.


بسمک یا نور

*********

حضرت علامه حسن زاده آملی:

آنها ک در دریای منور وحدت غرقند، ب هر طرف رو می کنند:

{ فأینما تُوَلّوا فَثَمَّ وجهُ الله }

و 

{ أللهُ نورُ السّماوات وَ الأرض }

مشاهده می کنند ک همه ی انواع ادراک نیز ب همین نور » است؛

زیرا علم ب نور، 

و نور ب وجود برگشت می کند ک وجود، فوق مقوله است.


    شرح_دروس_معرفت_نفس 

    استاد_صمدی_آملی


*********************************

  خوب،میخواهی به حیاتِ انسانی برسی؟

  به اذن او بباید رهنمون را          

  بگیرد چهار مرغ گونه گون را


  می خواهی حیات انسانی را پیدا کنی، راهی جز پرسیدنِ از حقیقتِ عالم نداری؛ باید بپرسی راهِ رسیدنِ به حیاتِ انسانی چیست؟ چون دیگران نمی دانند؛ مکاتب مادّی نمی توانند به من و شما راهِ حیاتِ انسانی را نشان دهند. 


  چه کسی باید من و شما را راهنمائی کند؟ 

  به اذن او بباید رهنمون را»، 

   باید رفت به درگاهش و گفت: خدایا من قوۀ شهوت دارم چه کنم؟ چگونه خلاص شوم؟ می گویند چَشم؛ برو کتاب نکاحِ_فقه مرا بخوان. برو    ائمۀ من (سفرای_الهی) به تو می فرمایند چگونه ازدواج کنی و زمان و چگونگی جماع تو چه باشد، زمان جماع تو شب شنبه نباشد؛ روزِ شنبه نباشد شبِ یکشنبه نباشد روزِ یکشنبه نباشد و . . 


 آداب دارد، پدر و مادر باید آداب داشته باشند، نمی شود در نظامِ_هستی دو مرد و زن بی ادبانه با هم جمع شوند و هرچه می خواهند تحویلِ عالَم بدهند. 


 مگر عالم ، موجودات را بیجا تحویل تو داد؟ مگر این آب و خاک حساب شده نیست؟ مگر این نان که در دستِ توست و می خوری حساب شده نیست؟ اگر نانوا آنرا بد بپزد یا خمیر کند و یا بسوزاند دعوا می کنی، تو که حاضر نیستی یک نانِ نانوا را اینطوری تحویل بگیری چطور می خواهی فرزند را همینطور لاابالی تحویلِ اجتماع بدهی؟ این حسابش با کیست؟ مسئولیتش با کیست؟ 


 ما از شرعِ مقدس باید بخواهیم؛ خدایا می خواهم بچه دار شوم، می خواهم ازدواج کنم چگونه صلاح میفرمائی؟ باید به اذن ایشان رهنمون بگیریم و این چهار مرغِ صفاتِ حیوانی را بکُشیم، نه آنطور که دلمان می خواهد. 


 اگر بخواهیم بدونِ دستورِ شریعت راه برویم، لازمه اش این است که چهار مرغ تقویت می شوند؛ کشته نمی شوند.


samad1001@


**بسم الله فاطر السموات و الارض**

مهمانی خدا 

علامه صمدی آملی



روزه ی ماه رمضان باید امروز روزه گرفتیم ، غروب افطار کنیم ،یعنی چه ؟ نه اینکه سر سفره ی غذا بنشینیم ، خرما و سبزی بخوریم ، این که افطاریه نیست  که ، روزه را افطار بفرما ،

یک روزه ی ظاهری داریم که صبح تا حالا دهان را بستیم ،این دهان بسته است و غذا نخورده ،آن هم تازه غذا می خورد صبح تا غروب ، آنقدر غذا می خوریم الی ما شاء الله ،چرا ؟ برای اینکه مهمترین غذای بدن ما ،هوای نازنین است که دم به دم غذا می خوریم ، فقط یک غذای نان و آب نمی خوریم .

صبح تا الان روزه ای فقهی گرفته ، اینکه از اذان صبح تا اذان مغرب چیزی ننوشد و چیزی را نخورد ، غروب که شد یک افطار فقهی دارد که یک لقمه غذا می خورد ، این را که صبح تا حالا بسته می شکافدش ،این را بازش می کند .

اما افطار حقیقی  مربوط به نفس ناطقه است ،چه اینکه روزه ی حقیقی هم مربوط به نفس است ، غروب که شد می فرمایند این روزه را افطار کن ، یعنی چه ؟ یکی از لطائف افطاریه ی روزه ، توجه عرفانی است .

اینکه بنشین ، حالا آن افطار و غذا را فعلا بگذار چند دقیقه بعد می شود ،بنشین در گوشه ی خلوتی ، ببین از صبح تا حالا که در جانت روزه داشتی ،این روزه ات را افطارش کن ، این را بازش کن ببین که چه در می آید ؟ بعد می بینی که چه صورها پیش می آید ، چه حقایق پیش می آید ، چه اسرار رخ می دهد ،امروز روز خوبی بود ، خیلی افطار کردیم ،الحمدلله سفره ی خوشی داشتیم ،نه اینکه سفره را بیاورد از بازار پهن کند ،سفره ی افطاریه ی خودش را پهن کند ،ببیند صبح تا حالا چه افطار آماده کرده ؟ این را پهنش کند ، بازش کند بشکافد ،ببیند از صبح تا حالا در روزه ی خودش چه ساخته ؟ بعد باز که می کند ، حقایق مکشوف که می شود ، خودش را می بیند که امروز روزه دار بود یا نبود ؟

اگر دید نشسته و بازش کرده و آنقدر اشتغالات و صفحه ی جان و اعصاب خرد شدنها و می بیند که پس امروز روزه نداشتیم ،چرا ؟ اگر داشتیم باید  افطار می کردیم ،روزه افطار می خواهد ،اگر روز داشتی باید افطار می کردی .

ماه رمضان که تمام شده باید بنشیند ، این یک ماه را باید شب عید فطر ، شب تا صبح این یک ماه روزه را افطار کند ،ببیند از این یک ماه چه در آمده ،آنچه که از صفحه جانش در آمده آن می شود عید فطر او ،خب حالا برای اینکه فقه هم عمل شود ، چون فقه مرتبه ی نازله ی دین است ، در نشئه ی طبیعت باید عمل شود ، فرمودند روز عید فطر را نباید روزه بگیری ،روز عید فطر روز افطار کردن شماست ، نه اینکه آنقدر بخورد که از حلقومش برآید ، اینکه تمام را خراب کرده که ،تازه آنهایی که اهل کارند ، می فرمایند چهله اگر گرفته بعد از چهله یک عمل مکروه اگر انجام دهد آن بهم خورده .

افطار کردن خیلی سنگین است ،عنایت بفرمایید حدیث شریف را که " صوم للرؤیه أفطِر للرؤیه

بحث فقهی اش را کار نداریم درست است که اول ماه رضان که شروع شده ماه را که دیدید روزه را شروع کنید ، ماه رمضان که تمام شد ماه را که دیدید روزه را افطار کنید ،این ماه بیرون است ، این درست است .

اما بنده می خواهم حدیث را اینطور برداشت کنیم ،که صوم روزه بگیر بعد از آن افطار بکن ، چرا روزه بگیرم ؟برای اینکه می خواهی ببینی برای رؤیت است ، برای  دیدن است ، برای بینا شدن است ،برای چشم باز شدن است ،صوم روزه بگیر للرؤیت ، برای دیدن ، نه اینکه چشمم بسته باشد ، اسرار عالم نظام هستی بی اطلاع نباشم ،افطار بفرما ، برای چه ؟ للرؤیت ،برای اینکه ببینی ،ببینی که چه خبر است ، عالم چه خبر است ؟ در خودت چه خبر است ؟ از کانال وجودی خودت ببینی ،روزه گرفتن برای دیدن است ،افطار کردن برای رؤیت است ،رؤیت یعنی چه ؟ رساله ی شریف رؤیت را بگیر ،حضرت آقا رساله ای دارند، پیرامون رؤیت بحث فرمودند ، یعنی چه اصلا .

بعد می بینید در این رؤیت قوی می شود ، امروز که صبح تا غروب روزه داشته ، غروب خودش را که دیده ، افطار که کرده خودش را می بیند یا نه ؟ وقتی خودش را می بیند ، می فهمد که تاریک است ،اصلا قشنگ خودش را که می بیند که تاریک است ، ای وای به فکر می نشیند که امروز کجای کار را خراب کردیم ؟ چرا تاریک شده ، فردا حواسمان را جمع کنیم ،فردا حواسش را که جمع می کند باز ناخودآگاه ، بی توجهی ، گوشه ای ، چیزی ،فردا شب که می نشیند ، می بیند که نه هنوز غبار دارد ، پس افطار نشده ،امروز باز روزه نداشتیم ای وای ، پس فردا ان شاء الله حواس خودم را جمع می کنم ، بعد ان شاء الله حضور و مراقبت قوی که می شود ،آن روزه اش حضورش است ، مراقبتش است ، این که قوی شده ، پس فردا شب غروب که می نشیند که ببیند افطارش چگونه است ، الحمدلله یک مقداری نور گرفته ،یک مقداری تمیز شده ، یک مقداری صاف شده ، الهی شکر باز فردا روزه می گیرم ،و فردا قوی ، مراقبت ، حضور ،غروب الحمدلله روشنایی اش بیشتر شده ،ناخودآگاه یک سر سوزن اشتباه باز که می رود افطار که می کند می بیند که باز تاریک شده ،همین طور خَلَقَ الموت و الحیوة لِیبلوکُم أیُّکُم أحسنُ عملا ، هی میمیرد ، زنده می شود ،این دیگر چیست ؟ به یک اندک چیزی تیره می شود ،یک ماه خوب است ، نورانی است ،اصلا خودش را که می بیند ، می بیند که نور دارد ، اصلا خودش را می بیند ، الان چطور همدیگر را می بینیم ؟ لامپ روشن است ،یک وقت می بیند که در تاریکی است .

تو را تا آینه زنگار باشد         حجاب دیدن دلدار باشد

آینه جام جهان نمایش می بیند نشان نمی دهد ، کجا کار خراب شده ؟ ذهن ایشان امروز جایی رفته ، همان کار را تاریک کرده ،دقیق می شود .


***************************

پیاده شده از فایل صوتی مهمانی خدا علامه صمدی آملی


بسم الله فاطر السموات و الارض

* استاد صمدی آملی *




ان شاء الله در ماه رمضان افطار داشته باشید،روزه افطار می خواهد ، هر روز ، روزه افطار می خواهد ،یک ماه رمضان که تمام شده باز هم روزه ی یک ماه افطاریه می خواهد.

افطار چیست ؟ افطار از ماده ی فَطَرَ هست ، فَطَرَ شکافت ،پاره کرد ، پارچه ای دست ما باشد آن را پاره کنیم می شود فَطَرَ ،شکوفه از در خت مفطور است ، عرب می گوید إنفَطَرتِ الاقصانُ من الشَجَر ، یا إنفَطرت الاظهار مِن الشجَر ، ظهر ، شکوفه ، این شکوفه افطاریه ی درخت است ،شاخه افطار ساقه ی درخت است و ساقه ی درخت افطار ریشه ی درخت است ،ریشه و ساقه درخت هر دو ،افطار هسته ی درخت اند ،هسته ی درخت باز که می شود این باز شدنش ،پاره شدنش ، شکوفایی اش ،برآمدنش می شود ریشه ،می شود ساقه ، این ساقه باز که می شود شاخه می شود ،شاخه را باز که می کنی از دلش برگ می روید ، شکوفه می روید ، عرب می گوید : إنفَطَرَت الاقصانُ مِن الشجر ، که شکوفه ها ، شاخه ها ،از درخت إنفطَرَ ، نه اینکه برویم از بیرون شکوفه ای را بیاوریم به درخت بچسبانیم ، این مثل گلهای مصنوعی خانگی است ، این إنفَطَرَ نیست ،این انضمه است ، ضمه این را با آن می شود ، إنفطَرَ باید بشود ،أنفطار ، موجودات از حق تعالی إنفطار دارند . 

جناب حضرت ابراهیم خلیل ،" إنّی وَجَّهتُ وجهی للَّذی فَطَرَ السموات و الارض " ، من چهره ی جانم را ، حقیقت خودم را به سوی آن حقیقتی می کنم که تمام آسمانها و زمین ،از متن اوست ، إنفَطَرَ ،اصلا همه را شکافته ،متن وجود باز شده این همه شد ،تمام آسمانها و زمین از متن او إنفَطَرَ ، که این را می فرمایند : توحید فطری ، یعنی چه ؟ یعنی جانت را ، درخت وجودیت را، حقیقتت را باز بفرما ، آنکه از متن وجودی تو ، از کانال خودت برمی خیزد رب تو است ، که " مَن عَرَفَ نَفسه فَقَد عَرَفَ ربه " .

یکی از لطائف " مَن عَرَفَ نَفسه فَقَد عَرَفَ ربه " همین است که توحید ، توحید فطری است ، وگرنه اگر توحید صمد نبود ، توحید فطری نبود ، مَن عرف نفسه لَم یعرِف ربه ، اگر کسی خودش را بشناسد خدا را نمی شناسد ،چه خدایی ؟ چون معلول از دل علت ، إنفَطَرَ می شود مَن عَرَفَ نفسهُ عَرفَ ربه ، همه از دل حق ، دل وجود منفطرند و لذا تمام می شوند انفطار از حق ،و توحید می شود توحید فطری ،و توحید فطری در دل همه نهفته شده است ،هیچ کس بی توحید فطری نیست ، ائم از کافر و مؤمن و مسلمان ،منتها این توحید شکوفا که نمی شود حرف کفر  است ، فلانی کافر است ، یعنی این توحید را ، این حقیقت را بازش نکرده ، شکوفایش نکرده ، این دسیسه اش کرده ، این توحید را در درون خوابانده ،این را خفه اش کرده ، نگذاشته که از متنش برخیزد ، می شود کفر ، کفر ستر است ، پوشش است ، آنچه را که دارد نگذارد که در بیاید ، وگرنه تو خودت را رها بفرما ببین آنکه از درونت برمی خیزد آن توحید توست.

، چه اینکه موسیقی هم همین است .

به تعبیر جناب شیخ الرئیس ،هر کسی صبح تا غروب ، شبانه روز بیست دقیقه باید موسیقی بشنود وگرنه سلولهای مغزی می میرند ، این موسیقی کدام موسیقی است ؟ نه موسیقی ساز و آواز اینگونه که هیچ اعصابی برای هیچ کس باقی نمی گذارد ، موسیقی که از متن خود شخص برخیزد ، از خود صدایی که از خودش برخیزد که این صدا در کانال وجودی او تعبیه شده است ، مثل آب چاهی می ماند که فقط باید این آقا چاه کنی کند این آب را دربیاورد ،موسیقی مخصوص خودش را در بیاورد .


******************************

پیاده شده از فایل صوتی مهمانی خدا علامه صمدی آملی


حضرت علامه حسن زاده آملی  در شرح مصباح الانس، در توضیح این عبارت:

إصطفی من خلقه فی کلّ عصر و من کلّ جیلٍ نقاوة سمّوا أنبیاء و أولیاء و أیّدهم بروحٍ منه . »

فرمودند:

کتاب منطق الطیر را شیخ عطار پیرامون درس امروز ما نوشته ک هدهد، مرغ سلیمان، پرنده ها را جمع کرد؛ این هدهد، پیغمبر است؛ دعوت کرد؛ ب اینها گفت ما عاطل و باطل خلق نشدیم؛ ما بزرگی داریم بنام سیمرغ. کمال ما این است ک ب سوی او برویم؛ ب او نزدیک بشویم.

این طیور همین اُمم اند؛ این اختلاف ها و اینها.

بعضی بهانه آوردند؛ 

جغد آمد، گفت: هدهد؟ چه می گویی؟ مگر بهتر از ویرانه جایی می شود ک من دست از ویرانه، از خرابه ها بکشم بیایم دنبال تو. کجا؟ حیف این خرابه ها نیست؟

بنا کرد نصیحت کردن. حرف زدن و صحبت کردن. 

کبک آمد و گفت: مگر بهتر از دشت و دمن جایی پیدا می شود؟ 

هریک. کلاغ آمده طوری. بلبل آمده طوری. هریک مطابق طبیعت خودشان حرفی زدند و هدهد بالاخره اینها را همراه کرده؛ حاضر کرده ب راه افتادند.

ب راه ک افتادند، اولین کُتَل پیش آمده، کتل؛ گردنه، این چه گردنه ای است؟ گردنه ی صبر. خیلی از مرغها ماندند. آن گردنه توکل است. خیلی از مرغها ماندند. آن گردنه همینطور. گردنه ریاضتها و سیر و سلوکها و

خیلی ها ماندند. این گردنه ها را ک سیر کردند هدهد دید ک با خودش 29 مرغ ماندند ک سی مرغ اند. می خواهند بروند ب خدمت سیمرغ.

بله رفتند و بار یافتند و آمدند تفتیش کردند گفتند شما زحمت کشیدید؛ اما یک مقداری هنوز گرد و غبار عالم خودتان را دارید؛ باید یک مدت اینجا باشید؛ ریاضت بکشید؛ این گرد و غبار را بریزید. هرچند ک مواقفی سیر کرده اید؛ باید این گرد و غبار را بریزید تا خالص بشوید، آنوقت بفرمایید ب حضور سیمرغ. 

بعد وارد می شود ک کسانی ک متصف ب صفات ربوبی شده اند، ب قرب نوافل و قرب فرائض، را اینجا پیاده می کند که: کنتُ سمعه و بصره » 

این سی مرغ ک آمدند خدمت سیمرغ، سیمرغ را ندیدند مگر خودشان را. خودشان را ندیدند مگر سیمرغ را. این سی مرغ، خودشان را ندیدند مگر سیمرغ را؛ و سیمرغ را ندیدند مگر خودشان را ک سی مرغ بودند.

راجع ب قرب نوافل و فرائض عرایض و و فرمایشاتی می فرمایند ک اینهمه را جناب حافظ رحمة الله علیه در آن غزل شیرینش جمع کرد که:

من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه

قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

مرغ سلیمان ک هدهد است.

*************************

پیاده شده از فایل صوتی


**بسم الله فاطر السموات و الارض**

مهمانی خدا 

استاد صمدی آملی

روزه ی ماه رمضان باید امروز روزه گرفتیم ، غروب افطار کنیم ،یعنی چه ؟ نه اینکه سر سفره ی غذا بنشینیم ، خرما و سبزی بخوریم ، این که افطاریه نیست  که ، روزه را افطار بفرما ،

یک روزه ی ظاهری داریم که صبح تا حالا دهان را بستیم ،این دهان بسته است و غذا نخورده ،آن هم تازه غذا می خورد صبح تا غروب ، آنقدر غذا می خوریم الی ما شاء الله ،چرا ؟ برای اینکه مهمترین غذای بدن ما ،هوای نازنین است که دم به دم غذا می خوریم ، فقط یک غذای نان و آب نمی خوریم .

صبح تا الان روزه ای فقهی گرفته ، اینکه از اذان صبح تا اذان مغرب چیزی ننوشد و چیزی را نخورد ، غروب که شد یک افطار فقهی دارد که یک لقمه غذا می خورد ، این را که صبح تا حالا بسته می شکافدش ،این را بازش می کند .

اما افطار حقیقی  مربوط به نفس ناطقه است ،چه اینکه روزه ی حقیقی هم مربوط به نفس است ، غروب که شد می فرمایند این روزه را افطار کن ، یعنی چه ؟ یکی از لطائف افطاریه ی روزه ، توجه عرفانی است .

اینکه بنشین ، حالا آن افطار و غذا را فعلا بگذار چند دقیقه بعد می شود ،بنشین در گوشه ی خلوتی ، ببین از صبح تا حالا که در جانت روزه داشتی ،این روزه ات را افطارش کن ، این را بازش کن ببین که چه در می آید ؟ بعد می بینی که چه صورها پیش می آید ، چه حقایق پیش می آید ، چه اسرار رخ می دهد ،امروز روز خوبی بود ، خیلی افطار کردیم ،الحمدلله سفره ی خوشی داشتیم ،نه اینکه سفره را بیاورد از بازار پهن کند ،سفره ی افطاریه ی خودش را پهن کند ،ببیند صبح تا حالا چه افطار آماده کرده ؟ این را پهنش کند ، بازش کند بشکافد ،ببیند از صبح تا حالا در روزه ی خودش چه ساخته ؟ بعد باز که می کند ، حقایق مکشوف که می شود ، خودش را می بیند که امروز روزه دار بود یا نبود ؟

اگر دید نشسته و بازش کرده و آنقدر اشتغالات و صفحه ی جان و اعصاب خرد شدنها و می بیند که پس امروز روزه نداشتیم ،چرا ؟ اگر داشتیم باید  افطار می کردیم ،روزه افطار می خواهد ،اگر روز داشتی باید افطار می کردی .

ماه رمضان که تمام شده باید بنشیند ، این یک ماه را باید شب عید فطر ، شب تا صبح این یک ماه روزه را افطار کند ،ببیند از این یک ماه چه در آمده ،آنچه که از صفحه جانش در آمده آن می شود عید فطر او ،خب حالا برای اینکه فقه هم عمل شود ، چون فقه مرتبه ی نازله ی دین است ، در نشئه ی طبیعت باید عمل شود ، فرمودند روز عید فطر را نباید روزه بگیری ،روز عید فطر روز افطار کردن شماست ، نه اینکه آنقدر بخورد که از حلقومش برآید ، اینکه تمام را خراب کرده که ،تازه آنهایی که اهل کارند ، می فرمایند چهله اگر گرفته بعد از چهله یک عمل مکروه اگر انجام دهد آن بهم خورده .

افطار کردن خیلی سنگین است ،عنایت بفرمایید حدیث شریف را که " صوم للرؤیه أفطِر للرؤیه

بحث فقهی اش را کار نداریم درست است که اول ماه رضان که شروع شده ماه را که دیدید روزه را شروع کنید ، ماه رمضان که تمام شد ماه را که دیدید روزه را افطار کنید ،این ماه بیرون است ، این درست است .

اما بنده می خواهم حدیث را اینطور برداشت کنیم ،که صوم روزه بگیر بعد از آن افطار بکن ، چرا روزه بگیرم ؟برای اینکه می خواهی ببینی برای رؤیت است ، برای  دیدن است ، برای بینا شدن است ،برای چشم باز شدن است ،صوم روزه بگیر للرؤیت ، برای دیدن ، نه اینکه چشمم بسته باشد ، اسرار عالم نظام هستی بی اطلاع نباشم ،افطار بفرما ، برای چه ؟ للرؤیت ،برای اینکه ببینی ،ببینی که چه خبر است ، عالم چه خبر است ؟ در خودت چه خبر است ؟ از کانال وجودی خودت ببینی ،روزه گرفتن برای دیدن است ،افطار کردن برای رؤیت است ،رؤیت یعنی چه ؟ رساله ی شریف رؤیت را بگیر ،حضرت آقا رساله ای دارند، پیرامون رؤیت بحث فرمودند ، یعنی چه اصلا .

بعد می بینید در این رؤیت قوی می شود ، امروز که صبح تا غروب روزه داشته ، غروب خودش را که دیده ، افطار که کرده خودش را می بیند یا نه ؟ وقتی خودش را می بیند ، می فهمد که تاریک است ،اصلا قشنگ خودش را که می بیند که تاریک است ، ای وای به فکر می نشیند که امروز کجای کار را خراب کردیم ؟ چرا تاریک شده ، فردا حواسمان را جمع کنیم ،فردا حواسش را که جمع می کند باز ناخودآگاه ، بی توجهی ، گوشه ای ، چیزی ،فردا شب که می نشیند ، می بیند که نه هنوز غبار دارد ، پس افطار نشده ،امروز باز روزه نداشتیم ای وای ، پس فردا ان شاء الله حواس خودم را جمع می کنم ، بعد ان شاء الله حضور و مراقبت قوی که می شود ،آن روزه اش حضورش است ، مراقبتش است ، این که قوی شده ، پس فردا شب غروب که می نشیند که ببیند افطارش چگونه است ، الحمدلله یک مقداری نور گرفته ،یک مقداری تمیز شده ، یک مقداری صاف شده ، الهی شکر باز فردا روزه می گیرم ،و فردا قوی ، مراقبت ، حضور ،غروب الحمدلله روشنایی اش بیشتر شده ،ناخودآگاه یک سر سوزن اشتباه باز که می رود افطار که می کند می بیند که باز تاریک شده ،همین طور خَلَقَ الموت و الحیوة لِیبلوکُم أیُّکُم أحسنُ عملا ، هی میمیرد ، زنده می شود ،این دیگر چیست ؟ به یک اندک چیزی تیره می شود ،یک ماه خوب است ، نورانی است ،اصلا خودش را که می بیند ، می بیند که نور دارد ، اصلا خودش را می بیند ، الان چطور همدیگر را می بینیم ؟ لامپ روشن است ،یک وقت می بیند که در تاریکی است .

تو را تا آینه زنگار باشد         حجاب دیدن دلدار باشد

آینه جام جهان نمایش می بیند نشان نمی دهد ، کجا کار خراب شده ؟ ذهن ایشان امروز جایی رفته ، همان کار را تاریک کرده ،دقیق می شود .

 

***************************

پیاده شده از فایل صوتی مهمانی خدا

استاد صمدی آملی


بسم الله فاطر السموات و الارض

* استاد صمدی آملی *

 

ان شاء الله در ماه رمضان افطار داشته باشید،روزه افطار می خواهد ، هر روز ، روزه افطار می خواهد ،یک ماه رمضان که تمام شده باز هم روزه ی یک ماه افطاریه می خواهد.

افطار چیست ؟ افطار از ماده ی فَطَرَ هست ، فَطَرَ شکافت ،پاره کرد ، پارچه ای دست ما باشد آن را پاره کنیم می شود فَطَرَ ،شکوفه از در خت مفطور است ، عرب می گوید إنفَطَرتِ الاقصانُ من الشَجَر ، یا إنفَطرت الاظهار مِن الشجَر ، ظهر ، شکوفه ، این شکوفه افطاریه ی درخت است ،شاخه افطار ساقه ی درخت است و ساقه ی درخت افطار ریشه ی درخت است ،ریشه و ساقه درخت هر دو ،افطار هسته ی درخت اند ،هسته ی درخت باز که می شود این باز شدنش ،پاره شدنش ، شکوفایی اش ،برآمدنش می شود ریشه ،می شود ساقه ، این ساقه باز که می شود شاخه می شود ،شاخه را باز که می کنی از دلش برگ می روید ، شکوفه می روید ، عرب می گوید : إنفَطَرَت الاقصانُ مِن الشجر ، که شکوفه ها ، شاخه ها ،از درخت إنفطَرَ ، نه اینکه برویم از بیرون شکوفه ای را بیاوریم به درخت بچسبانیم ، این مثل گلهای مصنوعی خانگی است ، این إنفَطَرَ نیست ،این انضمه است ، ضمه این را با آن می شود ، إنفطَرَ باید بشود ،أنفطار ، موجودات از حق تعالی إنفطار دارند . 

جناب حضرت ابراهیم خلیل ،" إنّی وَجَّهتُ وجهی للَّذی فَطَرَ السموات و الارض " ، من چهره ی جانم را ، حقیقت خودم را به سوی آن حقیقتی می کنم که تمام آسمانها و زمین ،از متن اوست ، إنفَطَرَ ،اصلا همه را شکافته ،متن وجود باز شده این همه شد ،تمام آسمانها و زمین از متن او إنفَطَرَ ، که این را می فرمایند : توحید فطری ، یعنی چه ؟ یعنی جانت را ، درخت وجودیت را، حقیقتت را باز بفرما ، آنکه از متن وجودی تو ، از کانال خودت برمی خیزد رب تو است ، که " مَن عَرَفَ نَفسه فَقَد عَرَفَ ربه " .

یکی از لطائف " مَن عَرَفَ نَفسه فَقَد عَرَفَ ربه " همین است که توحید ، توحید فطری است ، وگرنه اگر توحید صمد نبود ، توحید فطری نبود ، مَن عرف نفسه لَم یعرِف ربه ، اگر کسی خودش را بشناسد خدا را نمی شناسد ،چه خدایی ؟ چون معلول از دل علت ، إنفَطَرَ می شود مَن عَرَفَ نفسهُ عَرفَ ربه ، همه از دل حق ، دل وجود منفطرند و لذا تمام می شوند انفطار از حق ،و توحید می شود توحید فطری ،و توحید فطری در دل همه نهفته شده است ،هیچ کس بی توحید فطری نیست ، ائم از کافر و مؤمن و مسلمان ،منتها این توحید شکوفا که نمی شود حرف کفر  است ، فلانی کافر است ، یعنی این توحید را ، این حقیقت را بازش نکرده ، شکوفایش نکرده ، این دسیسه اش کرده ، این توحید را در درون خوابانده ،این را خفه اش کرده ، نگذاشته که از متنش برخیزد ، می شود کفر ، کفر ستر است ، پوشش است ، آنچه را که دارد نگذارد که در بیاید ، وگرنه تو خودت را رها بفرما ببین آنکه از درونت برمی خیزد آن توحید توست.

، چه اینکه موسیقی هم همین است .

به تعبیر جناب شیخ الرئیس ،هر کسی صبح تا غروب ، شبانه روز بیست دقیقه باید موسیقی بشنود وگرنه سلولهای مغزی می میرند ، این موسیقی کدام موسیقی است ؟ نه موسیقی ساز و آواز اینگونه که هیچ اعصابی برای هیچ کس باقی نمی گذارد ، موسیقی که از متن خود شخص برخیزد ، از خود صدایی که از خودش برخیزد که این صدا در کانال وجودی او تعبیه شده است ، مثل آب چاهی می ماند که فقط باید این آقا چاه کنی کند این آب را دربیاورد ،موسیقی مخصوص خودش را در بیاورد .

 

******************************

پیاده شده از فایل صوتی مهمانی خدا

استاد صمدی آملی


شرح_دروس_معرفت_نفس 4

استاد_صمدی_آملی


**************************

♦️ حالا دارد تفسیر_انفسی می کند؛ 


اردک، نماد خسیس بودن نفس است، یعنی نفسی که خسیس و پست است. 


♦️ هر انسانی که صفت پستی دارد، می گویند مثل اردک است! نخیر، آزاد مرد باشید! 


♦️ لذا این بیت می گوید تا زمانی که نفست خسیس است و پستی، بدان که اردک صفتی، بطّی! خوب، حالا بطّی، چی هستی و کجائی هستی؟ با لای و لجن در بحر و شطی. اگر در دریا هم باشد باز می رود در یک گوشه ای که لجن بخورد. 


♦️ در دریا! در دریا مگر نیستی؟ مگر این نظامِ_طبیعت، دریای_وجودیِ_حق نیست؟ مگر هر کلمه کلمۀ وجودی این نظام عالم، جوی های صاف و آبِ زلال الهی نیست که و اَنزَلنا مِنَ السّماء ماءا»؟ ما از این آسمان وجودیِ عوالِمِ مافوق، آب را برایِ شما نازل کردیم؛

 این زمین، آب است، آسمان آب است، ستاره آب است، دریاها آب هستند، درختان همه آب هستند، حیوانات همه آب هستند، یعنی همه علم اند، همه حقیقت اند، و اَنزَلنا مِنَّ السَّماء حَقّا»؛ وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماء خَلقا» ؛ وَ اَنزلنا مِنَ السَّماء مُوجُودا»؛ وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماء ماءا»، 


♦️ ما از آسمان و از عوالم_مافوق و از علم_ذاتی خود برای شما اینهمه آب آفریدیم؛ شما در این دریا هستید؛ در این اقیانوسِ بیکرانِ عالَم هستید، در این جوی ها و در این جدول ها هستید، اما:


ترا تا خسّت نفس است بطّی                    

 که با لای و لجن در بحر و شطّی


♦️  اردک ها را دیدید؟ در داخل جوی آبِ به این خوبی، آب هست، علف و سبزه زارِ خوش نیز در کنارش هست، ایشان به آنجا که یک چند تا کرم و آب گندیده هست می رود و این بیلچه (نوکش) را گرفته و در داخل لای و لجن می کند تا چند تا کرم درآورد و بخورد؛ این علف نازنین را بخور!


همی جوشد ز شهوت دیک دانی              

زخارف آن طاووس است و آنی


♦️ اگر از نفس تو شهوت می جوشد، خودت را متوجه باش که دیک (خروس) صفتی، اگر دنبال زخارف (زیبائیهای ظاهری دنیا و نشئۀ طبیعت) هستی که وقت خود را برای آن هدر می دهی، بدان که طاووس هستی و ارزش تو به همین است. 


♦️ میلیاردر بشود، ارزشش همان میلیارد است، هیچ ارزش ندارد. ولو اگر یک کشکول هم بدست بگیرد و همان کشکول برایش زیبایی باشد، ارزشش همان است.


♦️  اگر عبا و عمامه نیز برایش اسبابِ فخر باشد؛ ارزشش همان چند متر پارچه هست، هیچی بالاتر نیست. هر کس به هر چیز که دل بست ارزش او همان است، حتی فرمودند به ملکوتِ_عالَم هم اگر دل ببندید، ارزش تو همان مقدار است. به بهشت هم که دل بستید ارزش شما همانند مقدارِ بهشت است. 


♦️ فقط فرمودند تنها چیزی که از همه چیز برای دل بستن بهتر است خداست، دل به خدا ببند که جز هوای تو نیست در سرِ ما». 


♦️ اگر به خدا هم دل بستی، البته ارزش تو خداست. حالا ببین به چه دل بستی، به همان اندازه ارزش داری! 


****************************

 samad1001@



شرح_دروس_معرفت_نفس 

استاد_صمدی_آملی

************************


 حالا از اینجا تفسیرِ انفسی را شروع می فرمایند که مبادا دنبال این باشی که واقعا چهارتا مرغ را بگیری و بکشی ؛ خیر؛ آن چهارتا مرغ در درون حضرتعالی هستند.


ترا هر چهارمرغ اندر نهاد است                   

 که روحت از عروجش اوفتادست


 این چهار صفتِ حیوانی در درونِ خودت هست، این کشتن هنر است نه اینکه تفنگ بدست بگیری و یک کرکس را بیندازی؛ خیر.


به شکارِ حیوانِ بیشه رفتن هنر نیست. یک سنگ برداری و در روز عرفات در مشعر و منا، به آن ستونِ سنگی یا خاکی یا سیمانی بزنی هنر نیست؛ شیطانِ درونِ خودت را بزن. تا از صفات حیوانی به در آئی. آن آجر را سنگ زدن که مشکلی ندارد، هر کسی چند روزی برود این کار را می کند، الان هم که ماشاءالله اینقدر برویم و برویم فراوان شده است، خوب حالا برویم و برگردیم، نتیجه چیست؟ فَتَحَصَّلَ مِمّا عَمِلتَ؟ از آنچه که کردیم چه شده است؟


ترا هر چهار مرغ اندر نهاد است                

 که روحت از عروجش اوفتادست


 این چهار تا نمی گذارند تو بالا بروی، اگر این چهار تا گذاشتند و از دستشان در رفتی به بالای کوهِ_معرفت می رسی. 


 چرا به جناب ابراهیم خلیل گفتند این چهار مرغ را بکش و ببر بالای ده تا قُلّۀ کوه بگذار؟ آخر قلۀ کوه یعنی چه؟ یعنی ماوراء_طبیعت و عوالم _وجودیِ_مافوق، آنها قلل و کوه های وجودیِ عالم اند. 


 اگر می خواهی از این دشتِ عالَم طبیعت در بروی و خروج از عادت بیابی و از عادت درآئی و به آن قله های عوالم وجودیِ مافوق برسی که عروج انسانی ات باشد و اِنّا اِلَیهِ راجِعون و معراجِ تو باشد، راهش کشتن این چهار مرغ درون است. 


 وقتی کشتی حالا بالا می روی! این چهار مرغ را ببر بالای ده تا قله بگذار، وقتی به حقایقِ عالَمِ توحیدی می رسی می بینی چه عجب، تمامِ آنها را که کشتی حالا زنده شان کن،حالا می فهمی زندگی یعنی چه؟ حالا به حیوانات طور دیگری نگاه می کنی. حالا وقتی می گوید من کیستم، طور دیگری خودش را می بیند. 


 الان وقتی به من و شما بگوید من کیستم، می گوئیم خوب همین هستم که می بینی؛ می خورم، راه می روم، حرف می زنم و . ، من من هستم دیگر، من کیستم ندارد! 


 بعد وقتی از این در رفت و بالا رفت و حقایقِ وجودی اش مکشوف شد می گوید عجب! پس تا حالا می گفتی من من هستم، همان مقدار نبود، من من ها بودم. که بالای ده تا قله بگذار؛


  این ده تا قله چیست؛ که جناب قوۀ عاقله بیاید این پنج حس ظاهری و آن پنج  حس باطنی، همگی را عقلانی کند، بعد می بینی عجب، این پنج حس ظاهریِ تور شکار و آن پنج حس باطنی تور شکار که در نشئۀ ظاهری و عالَم خواب، تو را با عالَم، خویت داده بود و با عالَم عادت کردی که صبح تا غروب ببینی و بشنوی و بچشی و ببویی و لمسش کنی، شب هم در خواب همینطور، که اَشکال و صُور و حیوانات و مار و عقرب و . را ببینی! نخیر،


 انسان باید از اینها در بیاید تا به قله های عروجی انسان برسد، بعد می بیند خروج از عادت عجیب لذتی داشت؛ منتها تا از این عادت در آئیم سخت است. 


 از مادر که متولد شدیم چقدر بر مادر عزیز و نازنین سخت گذشت تا متولد شویم، چقدر جان به لب آورده است؟! خیلی زجر کشیده است! حالا من و شما هم بخواهیم از رحمِ طبیعت که با آن خو کرده ایم  زاییده شویم حالا می بینیم زائیدن مادر چقدر درد داشت. حتی اگر بگوئیم این تولد دوم هزار برابر آن اولی درد دارد و زجر دارد کم گفته ایم! هزار برابر چرا؟


 الهی جان به لب آمد تا جام به لب آمد

***********

 samad1001@


شرح دروس معرفت نفس 

استاد صمدی آملی

********************

 حالا چه گرفتاری ای در این چهار مرغ است که باید آنها را بکشیم:


نماید هر یکی را پاره پاره            

 به هر کوئی نهد جزئی دوباره


 مصرع اول یعنی باید این اوصاف را از خود دور کنیم، و وقتی ان شاءالله از این اوصاف درآمدیم و به قللِ معرفتِ علمِ فکری و شهودی رسیدیم، ان شاءالله سرفراز می شویم، اسرارِ وجودیِ ما منکشف می شود و خودمان بر قله های معارف الهیه می نشینیم،چون از اوصاف الهی در می آییم. بعد به حیاتِ انسانی می رسیم.


  در حیاتِ انسانی در قلعه های معرفت انسانی قرار می گیریم و در آنجا حالا به این چهار مرغ که دیگر در دست ما هستند و از جناب عقل دستور می گیرند می گوئیم شما هم حیات داشته باشید و زنده هم باشید، اما به امر ما و آنطوری که ما می خواهیم، نه آنطور که شما می خواهید، نه اینطور که هر وقت دلش خواست بخورد و بخوابد و . ، نمی شود؛ خیر؛ آنطور که عقل می خواهد باید بخوابی و بخوری و . ، به بدنش بگوید آنطورکه من می خواهم شهوت داشته باش نه آنطور که تو می خواهی.


بخواند نامِ آنان را به آواز            

 که در دَم هر چهار آید به پرواز


 حال این سئوال پیش می آید که چطور شما اول گفتی این چهار مرغ را بکش و بعد می فرمائی اینها را زنده کن؟ پس یعنی باز شهوتِ حیوانی در ما زنده شود؟ شهوتِ غضبِ حیوانی زنده شود؟ در ما لجن خوریِ حیوانی زنده شود؟ یا خیر؛ می فرماید اوصافِ حیوانی که در تحت نظر عقل نبودند و همینطور گسیخته در بدن و جسم و روح شما رسوخ کرده و خودشان می خواستند هر کاری انجام بدهند، زمام اینها را به دست بگیرید و بگویید باید مطابق آنچه که شرع مقدس فرموده باید عمل شود.

************************

samad1001@


*بسم الله الرحمن الرحیم*


شرح دروس معرفت نفس 7

استاد صمدی آملی


******************************

 اگر با دید دفعی به نظام هستی و حرکت و هیأت و نظم و ترتیب و آمد و شدِ این پیکرِ زیبای هستی نگاه کنیم حالمان عوض می شود و آنطوری که با عالم خو کرده ایم و عادت کرده ایم، از عادت در می آئیم 


 که عرض کردیم تولدِ اوّلی انسان در قوس نزول، تولد از مادر است که در مقام تنزّل، انسان، عوالمِ وجودی را طی می کند به صورت انزالی، تا به صورتِ نطفه ای درمی آید که این نطفه در قوس صعود از  جمادیت به نباتیت می رسد و از نباتیت هم به حیوانیت می رسد و آنگاه در آن مرحله که انسان فقط قوه و استعداد انسان شدن را داراست از مادر نه به عنوان انسان، بلکه به عنوان یک موجودِ حیوانی متولد می شود، 


منتها این حیوانِ بالفعل، بالقوه انسان است که قوه و استعداد انسان شدن را در خودش دارد تا ان شاءالله در مسیر راه زحمت بکشد و به مسیر انسانیِ برسد.


 تولدِ اوّل، ولادتِ حیوانیِ انسان است که  انسان بالقوّه، حیوانِ بالفعل، از مادر متولد می شود. بعد از این، باید از حیوانیت متولد شود که حیوانیت خو کردن و عادت کردن با این نظام هستی است که آدم با این عالم خو و عادت کند، 


 و باید از این عادت در بیاید تا تولد_انسانی شخص متحقّق شود و انسان بشود.


به تعبیرِ شریفِ حضرتِ عیسی مسیح (به عنوان حدیث شریف) می فرماید که: لَن یَلجِ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الاَرضِ مَن لَّم یُولد مَرَّتَین»، کسی که دو بار متولد نشود، یعنی فقط از همان مادر مادی ظاهری تولد پیدا کند، به ملکوت آسمان و زمین دخول و ولوج پیدا نمی کند، داخل در عوالمِ ملکوت نمی شود، تا زمانی که با عالم مُلک خو کرده است و در رحمِ طبیعت به سر می برد! ا


 اگر از این رحم زائیده شوند که در حدیث قدسی آمده است که خداوند متعال می فرماید که اِنَّ اللهَ أَوحی اِلیَ الرَّحِمِ اَنِ افتَحی بابَک»، من به رحم وحی می کنم درِ خود را باز کن که باید انسان از آن متولد شود.


************************

 samad1001@


بسم الله الرحمن الرحیم


شرح دروس معرفت نفس 6

استاد صمدی آملی


************************

تو انسانی چرا مردار خواری                       

چرا از سفرۀ خود برکناری


 سفرۀ تو چیست؟ 


از عادت بیرون آمدن و یکدفعه نظامِ هستی را دیدن بصورت یکپارچه حق و حقیقت؛ اصلا بروید در متنِ عالَم قرار بگیرید که الفاظ حجابند؛ مفاهیم حجابند؛ دانائیِ مفهومی حجابست. تا برسیم به داناییِ شهودی و انشاء الله با حقیقتِ جانمان آنطوری که عالم است؛ آن را بیابیم. خدایا کی باید روزی ما شود؟!


غذای تو چرا لای و لجن  شد                      

طباعِ تو بط و زاغ و زغن شد


زخارف همچو شهوت شد حجابت                

که شد (رفت) از دست تو حق و حسابت


 هیچ به حسابِ انسانیت نیستی، هیچ به دنبالِ حق نیستی.


ترا شهوت به قُرب دوست باید                    

بدانچه وصف و خُلق اوست باید


 این چهارمرغ را که کشتی دوباره باید به نحو دیگر زنده شوند. شهوت باید زنده بشود، 

شهوت به چه چیزی؟ 

شهوت‌به‌دوست! 


 حالا آرام آرام این چهار تا صفت دارد خودش را نشان می دهد! شهوت باشد، زینت‌طلبی باشد و . ،


 اما چه می خواهی بخوری؟! مواظب باش که شهوت در هر چیزی به قُربِ دوست باشد، ببین اوصافِ الهی چیست؟ تا متّصف به آن شوی ان شاء الله.


به بسم الله الرحمن الرحیم است               

که عارف صاحب خُلق عظیم است


 که متخلّق به اوصاف_الهیه و اسماءالله گردد. خداوند ان شاء الله همۀ ما را مؤفق بدارد. 


************************

 samad1001@


                            *بسم الله الرحمن الرحیم *

شرح دروس معرفت نفس 

استاد صمدی آملی

***********************


 هر کس بهشت می خواهد، وزنی دارد و وزنِ او بهشت است. 


 هر کس جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِها الاَنهار بخواهد وزن دارد و وزنش معلوم است و وزنِ او همان جَنّات تَجری مِن تَحتِها الاَنهار است! 


 اما هر کسی دل به خدا وابسته است، چون خدا بی مقدار و غیرمتناهی است، چون حقِ صمدی است، این دلبسته شده و این دلداده هم جاهلِ بی مقدار می شود، چون مقدارش به حساب در نمی آید! وَ ما یَعلمُ جُنُودُ رَبِّکَ اِلّا هُو». چرا به حساب در نمی آید؟ برای اینکه می گوید من (حضرت آقا)، کلیددار را دارم و آن کس که دست به این کار و آن کار می زند آن کس، کلید را دارد. 


 لذا جناب سیدالشهداء (کأنّه زبان حال حضرت در کربلا هست) می فرماید که:


 الهی به عارف مقام کُن داده ای و گفتی هر چه می خواهی کُنی کُن! اما من چکار دارم که به من دست دادی که بگویم اینهمه جمعیت بمیرند؛ آنها هم درجا بمیرند، یا هیچ کس به خیمه های ما حمله نکند و هیچ کس حمله نکند! تمام اسب ها بمیرند و همه مردند! خیر چرا اینکار را بکنم؟ و اما با این جاهلِ بی مقدار هر چه تو خواهی کنی کن، که او کلید دارد و من کلیددار! حرف باید پیاده شود.


 خوب، آن خسّت نفس، بط است، آن جوشش شهوت در امورِ گوناگونِ نفس، دیک و به زخارف دنیا دل بستن، طاووس است و


چو نسری کرکسِ مردار خواری            

ببین اندر نهادِ خود چه داری؟ 


با بیرون دعوا نداشته باش. هر چه دعوا داری با خودت داری و همین اوصافِ_نفسانی برای انسان تجلی می کند.


 بعد پیغمبر اکرم می فرماید: ده گروه از اُمّتِ من می آیند بعضی به شکل خوکند، بعضی به صورت میمون اند، بعضی به صورت خرس هستند و حیواناتِ درنده و . ، و تک تک به صورتِ انسان هستند که آن صورتِ انسانیِ کسی است که حیاتِ انسانی یافته است.


 خروج از عادت یک چنین لطایفی را دارد، یک چنین حقایقی را دارد.


بکش این چهار مرغ بی ادب را                   

 که تا یابی حیاتِ بوالعجب را


 اگر این چهار خصلتِ حیوانیِ درون را کشتی حیاتِ الهیِ تو تجلّی می یابد.


عزیزِ من حیات تو الهی است                      

که عقل و نقل دو عدلِ گواهی است

____________________

samad1001@

*بسم الله الرحمن الرحیم*

حضرت علامه حسن زاده آملی 
دروس شرح مصباح الانس

طلب اجرت بندگی

*******************************
انسان همت بلند ندارد. اگر بخواهند ک غیر او را بخواهند و طلب کنند.
آن قربةً إلی الله شان لفظاً إلی الله است در معنا نیست. همانطوری ک بزرگان ما فرمودند و چه خوش فرمودند که اگر کسی نماز را برای بهشت، نماز را برای دوری از جهنم بخواند،  برای این، برای آن، نماز باطل است. این قربةً إلی الجنّة است نه قربةً إلی الله. این خوفاً من النّار است نه قربةً إلی الله. نماز باطل است. 

الهی زاهد است و حور می خواهد
قصورش بین، یارب قصورش بین

ز جنت می گریزد از درت یارب شعورش بین

ولی چقدر همت دون که بهشت آفرین طلب نمی کنند و بهشت طلب می کنند. بی خبر از اینکه اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است. 
آن آقا حرف شنید و استاد دید و قابل بودند و این حقایق را ب نظم در آوردند، جناب حافظ، خوش هم گفته، مفاد فرموده های منطق وحی است. 

تو بندگی چو گدایان ب شرط مزد مکن

برای خدا تعیین تکلیف نکن؛ بندگی کن. 

تو بندگی چو گدایان ب شرط مزد مکن
ک خواجه خود، صفت بنده پروری داند.

تعجیل نشود.

خداوند درجات جناب  آقای طباطبایی را متعالی بفرماید رضوان الله علیه ، رفته بودند ب زیارت حضرت ثامن الحجج صلوات الله علیه. در یکی از اعیاد بود. اهل ولایت عیدی می خواهند دیگر. ایشان دست دراز کرد گفت آقا عیدی می خواهم. همین قدر. اما چه می خواهم؟ خلاف ادب است. خودش ب بزرگی اش می دهد. گفت عیدی می خواهم. تعیین تکلیف نشود. تا چه رسد ب ربّ ثامن الحجج. إله عالمین. 

همت بلند دار.

____________________
samad1001@ 


بسم الله الرحمن الرحیم


پست_اول_سلسله_مباحث_سبک_زندگی_اسلامی:


پدرومادر اساس تشکیل فرزند اند.

هرچه پدر و مادر تطهیر شده باشند، غذایشان، حالاتشان در زندگی و تعیش آنها ، مطلق امور هرچه زلال تر باشد البته فرزند زلال تر خواهد بود؛

فرزند نتیجه ی پدر و مادر است.


اگر پدر و مادر در تمام جهات و مطلق امور خوب باشند، نتیجه این است که فرزند هم خوب می شود. اگر پدر و مادر در تمام امور خوب باشند ولی در بعضی جزئیات دچار اشکالاتی باشند، می بینید که فرزندان تابع آن اشکالات می شوند. مثلاً یک ماشین را می بینید که فرمانش سالم است؛ از جنبه ی موتور، چرخ و . سالم است اما کافی است که یک پلاتینش کار نکند؛ آنوقت کل ماشین کار نمی کند.


 Shakhehtoba@


فرزند خیلی حساس است و پدر و مادر برای تحقق فرزندان خیلی باید دقیق باشند.

چنانچه پدر و مادر در تمام امور خوب باشند اما در یک جا رعایت نکنند، همان کافی است که نتیجه ی #مطلوبی به دست نیاید. #نامطلوب در بیاید. چون همان امر نامطلوب کافی است. صرف اینکه همه جا خوب هستیم دلیل نمی شود همه چیز خوب در بیاید که. به یک اندک اشکالی می بینید فرزند مشکل پیدا می کند.


پیاده شده از فایلهای_صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی_آملی 


=====================


✅ ادامه ی این مباحث عالی و ارزشمند در پستهای بعدی.

با ما همراه باشید و در نشر این #معارف_ضروری_خانواده های امروزی کوشا باشید.



بسم الله الرحمن الرحیم

پست چهارم 

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:


عالم حسابی دارد.

با خلاف، مزاج بہ هم میخورد.

مزاج بہ هم بخورد، کار، مشکل می شود.

آنهایی کہ باید برای من و شما دعا کنند آنها هم عبدند؛ تصمیم گیر نظام هستی که نیستند.

اینها باید بہ اذن اللہ چنین کارهایی کنند.

بر اساس چینش عالم، این باید مریض باشد؛ هیچ دعایی برای او کارساز نیست.


  Shakhehtoba @ 


چہ شده الآن با اینهمہ پیشرفت پزشکی مادر باردار باید استراحت مطلق باشد؟ چرا اینجوری شده؟ با این مزاجی کہ الآن خانمها دارند، مشکل دارند.

اوقات و هیئات انعقاد نطفہ، هیئتی کہ آمیزش در آن، شکل می گیرد، رو به قبلہ، پشت بہ قبلہ، در پیشگاه ماه، زیر درخت باردار، ما باید مطابق عالم پیش برویم.

همہ میخواهند دنبال دعا بروند.

چهل، پنجاه سال کار را خراب می کنند، بعد دنبال دعا می روند.

چرا مزاج را بہ هم می زنیم؟


▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬


پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله  صمدی آملی 



بسم الله الرحمن الرحیم *


پست_سوم 

سلسله_مباحث_سبک_زندگی_اسلامی:


پدرومادر ها همه کاری می کنند؛ بعد تا یک چیز می شود، دنبال ذکر و دعا می گردند که خوب بشود.

چرا وقتی ازدواج می کنند دنبال نمی روند بپرسند که ازدواج چگونه باید برگزار بشود؟ می روند ازدواج می کنند، همه کاری می کنند؛ می زنند، می رقصند؛ خطا می کنند و بعد می بینید بچه مریض می شود؛ آنوقت تمام امامزاده ها می روند. از این امامزاده ها و دعاها چه می خواهند؟

بعد، این دعاها و امامزاده ها جواب نمی دهند؛ بر می گردند به همه چیز، به این دعا، قرآن، مفاتیح بدبین می شوند. چرا از اول کارمان را درست نمی کنیم؟

خلق و خوی پدر و مادر را ، در روی و خوی فرزند، دخلی بسزاست. مطلق فرزندان آینه ی پدرومادر، آینه ی اجدادشان می شوند. آینه ی گذشتگانشان می شوند؛ ما مسؤولیت داریم. نمی شود که هرجور دلمان می خواهد زندگی کنیم و آینده ی خوب و روشن هم داشته باشیم.

نیات، و احوال پدر و مادر در نطفه اثر می گذارد. 

حالات و احوال پدر و مادر در نطفه اثر می گذارد.


=====================


پیاده شده از #فایلهای_صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 


=====================



* بسم الله الرحمن الرحیم*


پست_دوم 

سلسله_مباحث_سبک_زندگی_اسلامی:


اکثر این بچه هایی که الآن فلج هستند، دچار تنبلی چشم، انحرافات چشم هستند؛ و متأسّفانه  اعصاب ندارند، علتش همین ماشین است.

ترمزهای با شدّت، پیچیدن با سرعت و شدّت سر پیچها، باعث انحرافات چشم کودک در رحم مادر_باردار می شود.

بوق ماشین، اصلاً تمام اینها سرطان زاست؛ ماشین، بوق ماشین، دود ماشین سرطانزاست.


با این که اینهمه علوم پزشکی پیشرفت کرده؛ امور پزشکی رعایت می شود ولی باز عمرها کوتاه شده.

طبیعت را به هم می زنیم؛ مزاج بد بار می آید؛ پدرومادر همه کاری می کنند؛ تا یک چیزی می شود، دنبال ذکر و دعا می گردند که خوب بشود. اساس را درست کنید. مگر همه چیز ذکری می شود؟ برنامه بر این نیست.


=====================


پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 


=====================



بسم الله الرحمن الرحیم

پست_پنجم 

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:


دختر و پسر از پدرومادر گلہ نکنند. تقصیر آنہا چیست؟

درختی ریشہ ی خود را بار نیاورد کہ میوه بگوید تقصیر من چیست؟ 

تقصیر خدا چیست؟

خداوند همہ چیز بہ پدرومادر داد. دستورالعمل داد؛ زمین داد کہ برویانند؛ غذا داد؛ آفتاب داد؛ شما اگر بذری را در زمین کاشتید کہ روئیده شود، من کشاورز شما، من کارگر شما؛ این هم دستورالعملتان. اینگونہ ازدواج کنید، این برنامہ ها را پیاده کنید؛ اگر درست نشد، آنگہ گلہ کن.


خب کسی کہ دنبال ازدواج مۍرود و از همان ابتدا با گناه وارد می شود؛ بعد فردا بچہ گلہ کند کہ پدرومادر من خطا کردند؛ گناه و خطای من چہ بوده؟ 

گناه تو اینست کہ تابع پدر و مادرت هستی.

گناه خدا چیست آخر؟

خدا بد نکرده کہ پدر و مادر تو را آفرید؛ عقل و هوش بہ آنہا داد؛ دستورالعملها داد؛ عالم را در خدمت آنها گذاشت؛ بہ آنها گفت: "اینگونہ عمل کنید؛ "، نکردند.

مثل این کہ ما آبجوش را بریزیم پای درخت، و بعد میوه ی درخت گلہ کند تقصیر من چہ بود من باید از بین می رفتم.

خب معلوم است، ریشہ بپوسد ساقہ می پوسد، تقصیر خدا چیست؟


▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬


پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله  صمدی آملی 



*بسم الله الرحمن الرحیم *


سوره مبارکه " اخلاص " مثل همه آیات و سور قرآن او را عوالم است ، از کتبیه اش گرفته تا به عینیه اش.

آن عینیه صورتی که خارج واقع است ، آن صورت عینیه خاتم است و این که دست ماست ، صورت کتبیه خاتم است .

" صورت " یعنی حقیقت ، واقعیت آن ، یعنی آن سرّ انسان ، معرف انسان .خداوند که متکلم است ، کلام او مراتب و مراحلی دارد ، مثلا ما از آن نهان خانه ذاتمان ، دلِ حقیقتمان ، معنا و کلمات از آنجا برمی خیزد واز آنجا می آید در عالمِ خیال ،

 گاهی حدیث نفس می کنیم ، در موطن خیال خودمان حرف می زنیم ، در صقع ذاتمان ، در عالم خواب ،حرف می زنیم ،اما کسی نمی شنود ،این مرحله کلام است و می آید می شود کلام لفظی به زبان می آوریم .

در این نشئه آن متکلم ، حقیقتِ ماست ،و کلامش را مظاهر است ، مراتب است ،عوالم است ، صورتهاست .

خداوند متعال " متکلم " است ،کلامش را مظاهر است . فکر کن خداست که دارد خدایی می کند ، به این معنا خداست که " متکلم "  است.

کلماتش هم صور و مراحل است ، عوالم است ،عوالمِ آن لوح محفوظ است ، عقل اوّل است.


******************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر سوره توحید علامه حسن زاده آملی


** بسم الله الرحمن الرحیم **


تفسیر سوره توحید (2)

علامه حسن زاده آملی 

____________________

جایی تاریک باشد ، برق روشن شود اول چیزی که می بینیم خودِ نور است و بعد بوسیله نور همدیگر را می بینیم .

نور روشن کننده دیگر چیزهاست ، نور علم هم همینطور است ،اولین بار خودش ظاهر است ، صفاست ، بهجت است ، بعد پله پله انسان چیزهای مجهول را معلوم می کند ،و پیش می رود و نورانی تر می شود .

علم نور است ، قرآن هم نور است ، قرآن غیر از علم نیست ، الله نور السموات و الارض ، کلماتش نور است .

در قرآن آفتاب را تعبیر فرمود سراج است .چراغ است ، و به پیغمبرش که رسیده اسم خودش را سرِ پیغمبرش می گذارد ،که این پیغمبر نور است و اسم آفتاب را هم سر پیغمبر گذاشته ، فرمود : پیغمبر هم " سراج " است .

قرآن کلام الله " نور " است ، متکلمش هم " نور " ، رسولش وقتی کلام او را به بشر می رساند ، او هم خودش نور است ،و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : مؤمنین و اهل قرآن هم نوراند .

آنکه قرآنی است ، الهی است ،صاحب نور شده ،آنکه با " حقیقت علمیه خاتم " انس گرفته و آن شده ، به هر اندازه که شده ، خودش نور ، کلامش نور ،فرستاده اش نور ،و گیرندگان آن که مؤمنین هستند نوراند .

 ******************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر سوره توحید علامه حسن زاده آملی


** بسم الله الرحمن الرحیم **


تفسیر سوره توحید (1)

علامه حسن زاده آملی 

این قرآنی که در دست ماست و ما تلاوت می کنیم ، صورت کتبیه حضرت خاتم صلی الله علیه و آله وسلم است .

صورت خاتم صورت اکمل انسانهاست ، حقیقت بهترین افراد عالم و واقعیت انسانِ به تمام معنا ، انسانی که فوق آن متصور نیست .

همه انسانها نقطه غایت سیرِ تکاملیشان آن جناب است .

این حقیقت را که می گوییم " حقیقت محمدیه " صلی الله علیه و آله و سلم ، صورتهای عینی دارد ، عینی یعنی خارجی ، واقعی ، عوالم دارد .

آن " لوح محفوظ " صورتش است.

آن لوح محفوظ است ، حافظش خداوند است.

آن حقیقت و آن صورت ، آن لوح زوال پذیر نیست ،موریانه اش نمی خورد ، ضایع و فاسد نمی شود ،

آن لوح ، لوحی که در دست خداست ، حافظ اوست .

با مدادی آن لوح نوشته شده ، حقایق قرآن عینی ، که به تعبیر ائمه اطهار ما آن مداد " نور " است .

اینجا مداد مرکب است ، اما از عالم ماده که رفتیم همه می شود " نور " و قرآن را هم که خودش فرمود من نورم .علم هم نور است .


*********************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر سوره توحید علامه حسن زاده آملی


بسم الله الرحمن الرحیم 


پست هشتم 

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:


پیامبر بہ حضرت امیرالمؤمنین فرمود:

" علی جان،

وقتی عروس را بہ منزل آوردی، تا یک هفتہ شیر نباید بخورد، وقتی خانم وارد منزل می شود، آقای داماد جلوی در بایستد، و موقع ورود عروس به خانه، پای او را بشوید، آب را بعنوان برکت، در حیاط بریزد، تا چهل شبانه روز بلا از او دور می شود.


ما در روایت داریم عروس و داماد محض رضاۍ خدا تا هفت شبانہ روز اصلاً غذا نپزند، بیرون نروند، عروس، پیش چشمان نامحرم نرود. این عروس الآن برای این داماد است.
اینرا در پیشگاه هر چشمی کہ تیر بد می زند، حاضر نکنند؛ بگذارند این دو جوان با هم بگیرند.
هیچیک از اینها إعمال نمی شود.
کاش لااقل إعمال نمی شد، چقدر جایگزین بد؛ چقدر کارهای نادرست؟
رحم ضربه می خورد، یا نازایی یا بچه های ضعیف.
این کہ عروس را سوار ماشین می کند و ویراژ می دهد این، عامل سرطان است.

ببینید خداوند در ازدواج اشیاء چه می کند.
آب و خورشید و خاک و هوا با هم ازدواج می کنند. هرموقع که ازدواج نمی دهد، برنامه دارد.
اینجا، هم زمین که زن است، عقل و شعور دارد؛ هم آسمان که مرد است.
أفرأیتُم ما تَحرُثونَ؟

" ءأنتم تزرَعوُنَہُ أم نَحنُ اّارِعوُنَ "

" نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم "

هر زمینی ، هرجور سبزی ای را قبول نمۍکند. زمین براۍ خود حالاتی دارد. مادر، حالاتی دارد. حالات مادر در این زمین و بذر اثر می کند.
چنانچه حاصل یک بذر را در حالات گوناگون، در رنگ و طعم و بو و درشتی و خردی و مزه و بی مزه گی و زبری و نرمی می بینیم، شیرین و تلخ،

چو هر طفلی بُوَد آغاز کارش
کتاب شرح حال روزگارش

از همان نطفه ، از همان غذا، پدر و مادر و جمع شدنشان، سرنوشت کودک تعیین می شود.

هر آن خویی پدر یا مادرش راست
همان خو نطف ی او را بیاراست

بچه رنگ و بوی آن حالات را می گیرد.

▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 


بسم الله الرحمن الرحیم 


پست هفتم

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:


ازدواج باید زمینه ای شود که بهترین افراد محله شما، در مجلس ازدواجتان جمع شوند.

هرکسی را احساس می کنید جان پاکی دارد، یک نفس گرمی دارد، حقیقتی دارد، شما باید او را برای ازدواجتان دعوت کنید.

پانصد نفر کلّاش را دعوت می کنید، می زنید می رقصید و لذتها را می برید، بچه هایتان را خراب می کنید و بعد دنبال دوا می گردید. آیا این درست است؟

اصلاً ازدواجها، عروسیها جای یک نفر هست؟


**************************

وقتی مولا أمیرالمؤمنین خواست با خانم فاطمه زهرا ازدواج بفرماید، پدر خانم اولین کاری که کرد فرمود:
" داماد عزیز تشریف بیاورید، ما می خواهیم این دختر را به شما تقدیم کنیم. حضرت، هجده دستورالعمل دادند.

عالم حساب و کتاب دارد، برنامه دارد.

خدای عالم می فرماید: شما خودتان را تحویل من بدهید بگذارید من تصمیم گیرنده ی شما باشم.

مزاج اجتماع ما بهم ریخته است. رنگ و رو ندارد. با تمام این بی توجهی ها، خدایا شکرت که هوای ما را داری.

________________________

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 


*بسم الله الرحمن الرحیم *


پست ششم

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:


همه چیز باید تنظیم بشود، اگر خدای ناکرده جایی اشتباه در آمد، آنوقت آدم از خدا گله کند که ما همه چیز را تنظیم کردیم، شما درست نیافریدی.

نخیر. امکان ندارد در عالم جایی پیدا کنید که درست خلق نشده باشد. خدا گله ندارد؛ ما باید حواسمان را جمع کنیم.


اگر مردم عقلشان را بہ کار اندازند، یک کشاورز کہ مۍخواهد بذری بکارد چقدر دقت مۍکند در کاشتن آن. کلی تحقیقات مۍکند. چقدر اداره کشاورزی کارشناس می فرستد که جوانب آن را بررسی کند.

 هاۍ دین مقدس من و شما، مهندسین امور کشاورزۍ من و شما هستند. شما چندبار رفته اید پیش مهندسین براۍ فرزندانتان؟

اما به محض این که محصول، آفت بیابد، همہ جلوی در کارشناسان صف مۍکشند.

چرا برای ازدواج به در دین نمی رویم؟هرکاری دلمان مۍخواهد انجام می دهیم.


▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 

▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬


بسم الله الرحمن الرحیم 

 

آن کلماتی که در سوره لقمان و سوره کهف فرمودند که کلمات رب نفاد ندارد ، که اگر دریاها مرکب بشوند و درختها قلم ، که کلمات الهی نوشته شود ، نفاد نمی یابد ، کلمات حق تعالی پایان ندارد و غیر متناهی است .

 

چون خود متکلم هم غیر متناهی است ، کلمات او که تجلیات وجودی او هستند ، از کلمات ما گرفته ، از دم های ما گرفته ، آثار وجودی هر ذره گرفته ،اصوات حیوانات گرفته ،آسمانها ، کهکشانها ، ظاهرها ، باطن ها ، گرفته ، حرف ما به جایی نمی رسد .

صانعش ، کاتبش ، غیرمتناهی است .

هر سه کتابش ، کتاب عالمش ، کتاب آدمش ، کتاب قرآن که صورت کتبیه خاتم است ، غیر متناهی است .

هر چه آدم را بخواهی بشکافی و در آدم سیر بفرمایی ، در ذات و روح خودتان سیر بفرمایید ، در هیچ جا توقف نکنید که به قله اش رسیدم ، تو دریایی هستی که ساحل نداری ،سرانجامِ تو غیر متناهی است .

می رسد به مقامی که می شود خلیفة الله ، به هر جا که رسیدی ، بدان که باز می توانی در خود سیر بکنی و سیر نیرو و مدد می خواهد .

و آن هست " حقایق علمیه " باید این کتاب غیر متناهی را در خودتان پیاده بکنید . إقرأ و ارقَ ، بخوان و بالا برو ، در هیچ جا توقف نکن ، به هر جا که رسیدی بخوان و بالا برو .

***********************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر سوره توحید علامه حسن زاده آملی 


بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:

درباره پیامبر می گویند:
وقتی می خواستند نطفه ی حضرت بی بی فاطمه زهرا را منعقد کنند؛ چهل شبانه روز تشریف بردند منزل حضرت ابوطالب، در منزل فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین؛ آن دو بزرگوار 40 شبانه روز در یک اتاق خلوت برایشان مادری کردند. حضرت خدیجه، شب اول که گذشت دید پیامبر تشریف نیاوردند؛ پیامبر، شب روز دوم یا روز اول، حضرت فاطمه بنت اسد را به نزد ایشان فرستادند و فرمودند : بروید به خدیجه ی عزیز بفرمایید مبادا ذهن مبارکش به این برود که من از او ناراحتم یا ایشان را قبول ندارم یا نعوذ بالله زن دیگری گرفته ایم. مبادا این فکرها را بفرماید؟
به ایشان بگویید من مأمور شده ام چهل شبانه روز باید اینجا باشم و بعد از چهل شبانه روز إن شاء الله می آیم.
به ایشان بفرمایید شب که می شود نروند از همسایه ها رفیق بیاورند. می رود رفیق می آورد ؛ شب تا صبح با هم گپ می زنند؛ ذهنش خراب می شود؛ رحم خراب می شود؛ آن نطفه ای که باید فاطمه را تشکیل بدهد، نمی دهد.
لذا خلوت خلوت باشد. بعد به ایشان بگویید شب که شد خلوت شد، برود اتاق خودش، در را از پشت محکم ببندد؛ به او اطمینان می دهیم هیچکس مزاحم او نشود. 
پیامبر خودش تک و تنها، خانمش هم تک و تنها. حضرت خدیجه می فرماید من شب تا صبح گریه می کردم که چرا لیاقت ندارم در خدمت آقا باشم؟

*********************

اهل بیت علیهم السلام برای ما میزان هستند. در هر زمینه ای، حتی بچه دار شدن. تا هر کس خواست بچه دار شود میزان داشته باشد؛ معیار داشته باشد؛ چون شجره ی درخت وجودی فرزند دارد کاشته می شود. می خواهد فرزند الهی بار بیاید؛ اینجا زمین الهی است. اینجا انسان زاست. اینجا باید انسان روئیده شود.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین فاطمه را می برد به منزل، پدر خانمش پیامبر، دستورات می دهد: اگر فلان شب نطفه ی بچه منعقد شود بچه ولخرج بار می آید؛ اگر زیر درخت باردار نطفه منعقد شود ؛ بچه ای ظالم و باطل به دنیا می  آید. شب اول ماه و وسط ماه و آخر ماه نباشد چون بچه سرگیجه و صرع می گیرد و اصلا بهبود نمی یابد.
ما شب نیمه شعبان دختر را می فرستیم خانه ی بخت چون شب ولادت امام زمان است؛ اما روایت داریم هم از پیامبر هم از امام صادق علیهما السلام که اگر نطفه ی بچه ای در سه شب اول ماه که هلال است ( شب اول و دوم و سوم ماه قمری ) و سه شب وسط ماه ( شب سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه قمری ) که بدر است و سه شب آخر ماه ( شب بیست و هشتم و شب بیست و نهم و شب سی ام ماه قمری )  که محاق است؛ منعقد شود بچه صرع می گیرد و اینها اگر اول ماه نطفه منعقد شده باشد هر ماه ، روزهای اول ماه سردرد و گیجی و سرگیجه ی او عود می کند.

 

▬▬▬▬ஜ۩✴️۩ஜ▬▬▬▬

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 
 


* بسم الله الرحمن الرحیم *

 

سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:

اگر برخی کہ انقدر خرج میکنند، یک سوم آن را خرج کنند ازدواج ها را درست کنند خیلی هم خرج نمیخواهد.
الآن برای معاشرتهای اجتماع و مهمانیها چقدر خرج می شود؟
پول مهمانیها را بدهید ازدواجها را درست کنید.

چون بچہ های ما روی قاعده بار نیامده اند بہ یک اندک مریضی زود از بین میروند.
نطفہ لوح محفوظ است.
هرچہ پدرومادرابتدا بر روی آن نوشتند، آنجا حک میشود؛ از این بہ بعد جان بر لب میآید تا این حک شده ها تنزیہ بشود.
قبل از اینکہ بہ تعلیم و تربیت برسیم، باید آن اصل درست بشود.

 

**************************

اگر مزاجتان را به هم بزنید، قوّه ی خیال، مشوّش می شود؛ قوّه ی خیال مشوّش هم باعث می شود در خواب و بیداری تشویش داشته باشید؛ آنقدر مشوّش که می زند اعصاب را ضعیف می کند بعد به بیماریهای مختلف دچار می شوید. به یک بدغذایی و بدخوابی می بینید که مزاج به هم می خورد.
بفرمایید آقا امیرالمؤمنین و یا پیامبر چگونه می خوابیدند که ما اصلاً خوابیدن آنها را هم بلد نیستیم؟
غذا خوردنشان چگونه بود؟ سر سفره ی غذا چگونه می نشستند؟ وقتی نوع غذاها را می خوردند، در سر سفره، در یک وعده ی غذا، چند جور غذا می خوردند؟ اینها همه را ما معیار می گیریم چون انسان کامل است؛ تمام شؤون کارهای او همه میزان است.
انسان کامل، باید در تمام شؤون کامل باشد و لذا ما سؤال می کنیم اینها چگونه استحمام می کردند؟ چگونه بچه دار می شدند؟

 

▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 
 


بسم الله الرحمن الرحیم 

 

پست نهم
سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:

شهوت نباید موجب گمراهی بشود، شہوت هم باید شهوت عقلانی باشد نه شهوت حیوانی.
طبع هرکسی، هرچه بخواهد دنبالش میرود و میطلبد.

شما، جوانها را از لحاظ عقلانی هدایت کنید.
عقلشان را تقویت کنید. نگذارید تابع شهوت تصمیم بگیرند.
انسانیت باید زندگی را اداره کند.
کسی که از هر راهی مال کسب میکند، این چه دلسوزی برای فرزندان ماست؟ ریشه ی فرزندان ما را خشک میکند.
یک لقمه غذای حلال نداریم.
پدری که مال حرام جمع میکند، که آینده ی فرزندان را تأمین کند، فرزندان، چنین پدری را میخواهند چکار؟

 

*********************

شیرمادر خیلی مهم است؛ یا زهر است یا شکر.
یک لقمہ نانی که پدر تهیه کرده، زن میخورد تا فرزند بشود و غذای فرزند ببین چیست؟ زهر است یا شکر؟

مادر، حجت خداست.
ما به چه دلیل باید از اهل بیت تبعیت کنیم؟
بخاطر مادرشان.

 مادروپدر که خوب باشد، بچه هم خوب است.
اگر آنجا مراعات بشود، معاشرتها بچه را خراب نمیکند.
چرا ما میترسیم بچه ها وارد اجتماع شوند، با هرکسی رفیق شوند؟
فرزند اگر طبق قاعده بالا آمده باشد، چه ترسی؟ بسپارش به دریای بلا، چیزی نمیشود، چون جانش ناپاکی و بی طهارتی را قبول نمی کند.

 

▬▬▬▬ஜ۩۩ஜ▬▬▬▬

پیاده شده از فایلهای صوتی حضرت استاد آیت الله صمدی آملی 
 


*بسم الله الرحمن الرحیم *

 

 وقتی جناب خاتم الأنبیاء محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم برای آخرین بار تأکید فرمود که قلم و کاغذ بیاورید چیزی بنویسم، گفتند: حسبنا کتاب الله». قرآن هست میان ما. ما را کافی است دیگر. نمی خواهد دین باشد، قرآن باشد، نه. کتاب هست دیگر، نه. علی نباشد. نه، ملّا، نه. منهای . دین باشد منهای . ملّا نباشد. 

چون قرآن ترجمان می خواهد؛ قرآن بیان می خواهد، احکام، مجری می خواهد، مبیّن می خواهد، حاکم می خواهد، عامل می خواهد؛ نماینده می خواهد.

قرآن باشد؛ آن را می بوسیم شب و روز چندین بار. بعد روی طاقچه خانه مان می نهیم، به سر هم می گیریم. قرآن به سر هم می کنیم و لکن منهای . قرآن که به منبر نمی آید. مردم را امر و نهی نمی کند. 

قرآن‌ترجمان‌می‌خواهد. 

آن حرف آن روز را امروز هم دارند می زنند. و از ملّا وحشت دارند. از علم و عالم وحشت دارند. از ترجمان قرآن می ترسند. و جنابعالی  در حد خودت این چند صباحی که زندگی را مشاهده می فرمایید و مردم را می بینید و احزاب و آراء و افکار را گوناگون، جورواجور مشاهده فرموده اید، دیده اید؛ به عیان دیده اید. هرکس که آمده، هر ایده ی پلیدی که داشت دست به دست هم داده، باطل؛ تنها دعوا و نزاعی که داشتند با حق و اهل حق. مگر غیر از این بود؟ تمام باطل ها را رفته اند گرفته اند. دعوایی که دارند با حق و اهل حق. 

قرآن نباشد. هرجور بخواهند بچاپند؛ هرجور بخواهند اختلاس بنمایند که کردند. که دیدید چه ها کردند. آنوقت تدبر نمی توانید بکنید.
اما قرآن نخیر.
انگشت ها، دست ها را می برد، تا بند کف می برد؛ ها. رجم می کند زانیه را. می گسار را حد می زند. اینها را نمی خواهند داشته باشند.

 اینها که اهل دنیا هستند. از اجرای احکام دین هراس دارند.

________________________

بیانات حضرت علامه حسن زاده آملی
 


*بسم الله الرحمن الرحیم *

*عبادت احرار *

خیلی از بزرگان کارکشته ی به مقامات عالیه رسیده فرمایشاتشان این است که شرع مقدس که حرف ترس، جهنم، عذاب، اینها، برای ضعفاء العقول است، و الا مردم بیدار ورزش فکری کرده ی نیروی عقلی گرفته بدانند که نظمی است، حسابی است، کتابی است.

 خیلی از بزرگان کارکشته ی به مقامات عالیه رسیده فرمایشاتشان این است که شرع مقدس که حرف ترس، جهنم، عذاب، اینها، برای ضعفاء العقول است، و الا مردم بیدار ورزش فکری کرده ی نیروی عقلی گرفته، آنها عبادت عاشقانه ی احرار دارند. نمی بینید که امیرالمؤمنین می فرماید که بارالها من پرستش نمی کنم تو را برای خوف از آتش یا برای قربت، یا برای بدست آوردن بهشت.

حالا سوال بشود: بهشت شیرین تر است یا بهشت آفرین؟
اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین که شیرین تر است. تو چرا بهشت آفرین را که خداست، بهشت آفرین را نمی خواهی ؟

جناب رسول الله فرمود که شوق و عشق بهشت به سلمان بیش از عشق سلمان به بهشت است. سلمان بهشت را می خواهد چکار کند؟ بهشت سلمان را می خواهد. تو بیا مرا زینت بده. سلمان شما چه می خواهید؟ من بهشت آفرین می خواهم. 

چرا زاهد اندر هوای بهشت است؟
چرا بیخبر از بهشت آفرین است؟

چرا از بهشت آفرین بی خبر است؟
این عبادت احرار است. بزرگان دین ما فرمودند حرف خوف و ترس و ایعاد و اینها برای ضعفاء العقول است و الا انسان رشید عبادت احرار دارد. لذا لذا در سایه ی همین بحث می بینید که حضرت امام زین العابدین، سید الساجدین، می فرماید که: خداوند جهنم را، جهنم را آفریده که جهنم چه باشد؟ جهنم را آفریده که جهنم تازیانه ای باشد برای مردم که مردم را براند به سوی بهشت. 

جهنم تازیانه ی خداست که با این تازیانه مردم را براند به سوی بهشت. فرمایش را ببینید؛ حرف را ببینید؛ جهنم تازیانه ی خداست. با این تازیانه دارد اکثری را، اکثری را به سوی بهشت می راند؛ آن اقلی ها که عبادت احرار دارند.

___________________________

بیانات حضرت علامه حسن زاده آملی
 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 شبهه ناک است آقا شبهه ناک است.
هزار و یک فاتحه و اخلاص روی آن بخوانی فایده ندارد.
خود غذا شبهه ناک است.
بسم الله بسم الله این را چجوری پاک می کند؟
الحمد و قل هو الله این را چجوری پاک می کند؟ 
غذا شبهه ناک است.
زنگ گرفته است.
نور آفتاب چطور در او بتابد؟ قرآن چطور بر او خوانده شود که چه کاری بر او برسد؟
یک غذای شبهه ناک چجوری می خواهد، چکار می خواهد بکند؟
وضو بگیرد بیاورد بخورد؟ بله؟ پاک می شود؟ چه چیزی پاک می شود؟ 

مواظب خودتان، مواظب فرزندانتان ( باشید ).
این فرزندان از ابتدا پدر، پدر.
درست است که مادر مسؤولیت بسزایی دارد، اما غذا از توی پدر است و غذا اثر می گذارد. 

  بچه‌هاراآلوده‌نکنید.
آنها را گرفتار نکنید.
نگو آنها که  مکلّف نیستند؛ تو که مکلّف هستی.

غذایک‌اثرتکوینی‌دارد ؛ کاری به دانستن و ندانستن ندارد در خیلی از موارد.
 می بینید که اگر یکی تشنه است، زهری را، کاسه زهری بود این را سر کشیده و خورده، به هوای اینکه مثلا شربتی است؛ درست است که گناه نکرده، درست است که انتحار نکرده؛ اما آن کاسه ی زهر، نمی گوید که: چون تو نمی دانستی من تو را نمی کشم. او اثر تکوینی دارد.

غذای‌حرام‌یک‌اثرتکوینی‌دارد.

اینها را مواظب باشید و مراقب باشید.

برو دنبال کار، کار کن. در ِ سوال را تخته کن.

علمای اخلاق ما به ما فرمودند همت شما از یک چلچله کمتر نباشد. پرستو، چلچله. خیلی حیوان باهمتی است. پرنده ی باغیرتی است. اگر کسی ادعا کند ما در خانه مثلاً نبودیم یا بودیم؛ این پرنده از سقف خانه آمد پایین و مثلاً روی کیسه ی برنجمان رفته، کیسه ی عدسمان رفته،  گندممان رفته، حبوبات و خوراکی های خانه را، حیاط را گرفته آورده برای خودش و بچه هایش، این افترا زده به چلچله. مستقیم از خانه به در می آید می رود به بیابان. 

بر این خانه ی یغما چه دشمن چه دوست

همه دارند غذا می خورند. صحرایی ها غذا دارند؛ دریایی ها غذا دارند؛ همه غذا دارند.
می رود غذای خودش را از دست رنج خود فراهم می کند می آورد برای خودش و بچه هایش. به ما فرمودند از یک چلچله کمتر نباشید. بروید دنبال کار. کار کنید؛ کار کنید.
برو شیر درنده باش.
برو دنبال کار و خوشبخت باش که کار می کنی. خوشوقت باش که به توقع این و آن ننشستی. این حرف را از زبانت بگیر: مگر فلانی برای ما چکار کرد؟ این گداطبعی را از خودت بگیر. مگر باید چکار کند؟ چرا تو این توقع را داری؟ این خیال و اندیشه را چرا می کنی؟ چرا فلانی؟ فلانی برای من مگر چکار کرده؟ چکار بایست بکند؟
تو برای خودت چنین حرفی را نمی زنی. تو برای فلانی کاری کن. می خواهی چکنی؟ که چرا فلانی برای من کاری نکرد؟ این خوی پست است. این طبیعتی است دون. این طبعی است ناچیز. مگر برای ما چکار کرده اند چیست؟ این حرفها را از خودت دور کن. خیلی آقا باش. خیلی بزرگوار باش. 

خیلی‌باهمت‌باش. 

سعدی آن جمله را خیلی شیرین، الحق شیرین گفت که به یک پیرمردی که خارکش بود؛ بوته خار می کَند می آورد می فروخت.
وقتی به حاتم طایی گفتند آیا از خود جوانمردتر دیدی؟ گفت: بله دیدم. گفت: کی؟
گفت: یک پیرمردی را دیدم یک پشته بوته ی خار بر دوشش است، دارد می آورد به شهر بفروشد. در صحرا بوته کنده بیاورد بفروشد. به او گفتم: آقا تو که می خواهی از این راه نان بخوری برو به خانه حاتم طایی شب و روز آنجا سفره گسترده است برای این و آن.
گفت: من از دسترنج خودم نان می خورم که بر سر سفره ی او نروم. این سفره ای است که برای همه حاضر است. گفت: آن پیرمرد از من ِ حاتم طایی جوانمردتر بود.

_________________________

پیاده شده از فایل صوتی علامه حسن زاده آملی
 


* بسم الله الرحمن الرحیم *

 

 هیچ چیزی شما را از حق باز ندارد؛ از حق باز ندارد؛ آزاد مرد باشید؛ حرّ بوده باشید؛ هیچ کس شما را از جوانمردی و انصاف و انسانیت باز ندارد. هر که هست باشد؛

که هیچ کس کسی نیست اگر چه همه کس است.

بندگان خدا، آفریده های خدا. اما تا آن وقت که شما را از مسیرتان باز می دارند؛ هر که هست؛ همانطور که حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس، هر که رهزن توست، خانه زادت شده؛ خرسنگی شد نمی گذارد که به کمالت برسی، به هر چه دل داده ای، سر تسلیم در پیش او فرو آورده ای که حجاب تو و کمالت شده، او بت توست؛ داری بت پرستی می کنی.

اگر به مسجد می آیی که می خواهی از این مسجد یک بنده خدایی را شکار کنی، به این عنوان که من مثلاً مسجدی ام، مقدس ام،  چطورم، به این هدف که می خواهی او را به دام بگیری،

 اگر جز به حق می رود جاده ات
به آتش کشانند سجاده ات

هر که هست، باشد.
ممکن است که یکی را به ظاهر می بینی در نماز است، در روزه است؛ اما این نماز و روزه اش دام بوده باشد. این بیچاره نمی داند که چه خیانتهایی دارد در اجتماع می کند.

مُرائی چه تخمهای بدی دارد می پاشد. هر چه که ، امام صادق فرمود هر چه، هر چه که شما را از خدایتان باز می دارد، آن بت توست؛ هر چه هست، باشد.

و حواست جمع باشد یک وقتی خیال نکنی  که دارم عبادت می کنم؛ لابلای تار و پود پرده ی وجودت را زیر و رو کن،   فحص و کاوش کن، مبادا لابلای پرده ی بود تو و نیت و پندار تو یک رگه های تیره ای مانده باشد، آنها مزاحم است، چون عبادت باید خالص باشد؛ یعنی آنچنان که در حضور مردمی، در غیاب مردم باشی.

____________________

کانال اختصاصی نشر صوت و متن آثار حضرت علامه حسن زاده آملی

http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
 


* بسم الله الرحمن الرحیم *

 

آمده اند خدمت امام صادق، جابر آمد؛ صفوان جمّال آمد، دیگران آمدند عرض می کنند:
آقا ما به چه نشانه ای بشناسیم و بدانیم که حجّت بعد از شما کیست؟ حجّت بعد از شما کیست؟ امام را باید به چه نشانه شناخت؟ »
امام در جواب فرمود: در مردم روح حیات هست که نفسشان است؛ که مبدأ حسّ و حرکت است؛ مبدأ حسّ و حرکت حیوانی است؛ این روح حیات هست؛ روح قوّه هست؛ حرکت می کند؛ می گیرد؛ اراده دارد؛ دشمن را دفع می کند؛ کارهایی را انجام می دهد؛ روح قوّه دارد؛ روح شهوت دارد؛ دنبال خواسته های خود می رود؛ روح ایمان دارد؛ مؤمن هست؛ اینها را مردم دارند. امام اینها را دارد. علاوه ای دارد؛ اضافه ای دارد؛ و آن اینکه:
روح القُدُس هم دارد.» 

آن که روح القدس دارد چکاره است؟ چیست؟

فرمود: آن که روح القدس دارد کسی است که از بطنان عرش تا تحت الثّری تا اعماق خاک، در تمام عوالم آنچه که هست به اذن الله آگاه است.»

نه تنها به دفتر سمّاکه  یا به قول حضرات به این عالم طبیعت، به ماورای طبیعت، روح القدس ماورای طبیعت است؛ به ماورای طبیعت آگاهی دارد، به تار و پود جهان طبیعت آگاهی دارد.

اینی که به مقام روح القدسی رسیده، عالِم است به تمام اسرار کائنات، به کتاب بزرگ جهان آفرینش، سفیر حق است؛ ترجمان قرآن است؛ قرآن یک حقیقت دار هستی است؛ در این لباس در آمد. اگر قرآن را، این کلمات را بازش کنید جهانش کنید از ایمان می شود این عالم و عالم را جمع کنید تدویناً می شود این قرآن. 
و انسان هم کسی است که می شود قرآن بشود و می تواند عالم بشود. 
انسان. انسان.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها